کودکان، قربانی جنجال های خانوادگی
اختلافات بین زن و شوهر بیشترین تأثیر منفی را بر روان فرزندان می گذارد؛ زیرا این اختلافات بذر ترس و وحشت را در ذهن ودل آنان می کارد و در نتیجه سبب احساس عدم آرامش و امنیت می گردد. بناءً کودکان نیازمند محیطی آرام در خانواده می باشند ورعایت حق کودک از وظایف پدر و مادر می باشد.
کودکانی که در فضای خشونتبار چنین خانواده ای زندگی می کنند، دچار بسیاری از مشکلات روحی وجسمی می گردند.
در فضای کشمکش وتیره ای که کودک در آن زندگی میکند او را با بحرانهایی چون عدم اعتماد به نفس وعزت نفس گرفتار میسازد که در نتیجه سبب ناکامی در محیط درسی بطور خاص و در تمام عرصه های زندگی وی بطور عموم میگردد. نباید فراموش کرد که فرزندان نخستین کسانی اند که طعم نتایج منفی مشکلات بین والدین را می چشند.
از نکات جالب توجه این است که بدانیم، اختلافات خاموشانه ای که ظاهراً زوجین تلاش می کنند که مخفی بدارند از اختلافاتی که سروصدایی به همراه دارد تأثیرات بیشتری به جا میگذارد.
نظر غالب برخی از آراء علمی بر آن است که یکی از اسباب دلتنگی کودکان، اختلافات مخفیانه بین والدین است که هر چند والدین آنرا می پوشانند،؛ اما فرزندان از آن آگاه می شوند.
از طرفی کودکی که در دامان والدینی رشد می کند که ظاهراً در نهایت توافق به سر میبرند؛ یا در برابر وی به این موضوع تظاهر میکنند. بخش بزرگی از تربیت کودک که همان مقابله کردن با زندگی واقعی با تمام جوانبش است، ناقص میماند.
طفل باید بداند که در زندگی خشم وعصبانیت وجود دارد وبداند که باید چگونه آنرا برطرف سازد و یا آنرا بروز دهد و در این میان نیاز به بروز واکنشهایی است؛ اما به گونه ای که از حدود مشخص و آنچه شایسته است تجاوز نکند.
باید دانست که نبود هیچگونه اختلاف نظر با طبیعت بشری و به تعبیری دیگر با طبیعت اجتماعی انسان منافات دارد و تعارضات وبرخوردهای روزانه خالی از اختلاف نظر نخواهد بود. عدم اختلاف نظر -هرچند محال نیست- اما دشوار به نظر می رسد. بناءً راه حل، ایجاد روش تفاهم است.
اسلوب وروش تفاهمی که فقط اثر منفی اختلافات را کم نکند؛ بلکه هنر مدیریتِ اختلاف نظرها را بطور عموم در زندگی به فرزندان بیاموزد.
آنچه زن و شوهر باید به آن توجه کنند
نخست: هیچ کس تردیدی ندارد که از نخستین نیازهای کودک در زندگی این است که پدر و مادری داشته باشد که دربین آنان محبت بسیار قوی موجود باشد؛ زیرا هر دوی آنان اساس زندگی طفل می باشند. کودک دوست دارد تا در دنیایی که درآن به سر میبرد هیچ نوع شگاف وپراکندگی نباشد. و این موضوع راه حلی ندارد جز اینکه پدر و مادر حداقل به یک چیز اتفاق داشته باشند –اگر نقاط مشترک دیگری نمی یابند- وآن مصلحت این طفل بی گناه ومعصوم که در دامان آنان پرورش می یابد.
دوم: در روابط انسانی بین مردم به صورت عموم و روابط زناشویی به صورت خاص، نباید برخی تصمیم های عاجل و قطعی و غیر قابل بازنگری وجود داشته باشد، مانند: «این کار را هرگز انجام نخواهم داد» و یا « اگر این خواسته ام را اجابت نکرد، از او طلاقم را می خواهم». این گونه تصمیم ها شاید به خاطر فشار بین دولت ها و تعامل افراد در قضایای اقتصادی، سیاسی و… مناسب باشد؛ اما در روابط بین زن و شوهر که باید بر مبنای تفاهم و گفتگو در تمام امور حیاتی استوار باشد، هرگز این گونه تصمیم های عجولانه و قطعی به صلاح نیست.
سوم: تعهد براین که همیشه مشاجرات و اختلافات در برابر فرزندان نباشد؛ مناسب است تا غالباً اختلافات بین زوجین در برابر کودک نباشد وهرچند مشکلی نیست که هر از گاهی، کودک کدام اختلافی را مشاهده کند. لیکن باید کودکان حالت خوشی و دوستی و محبت را بیشتر وغالب ببینند.
چهارم: یکی از زوجین در برابر فرزندان از روش تربیتی دیگری انتقاد نکند و اگر نقدی هم هست آنرا به موقعیتی دیگر و دور از چشم فرزندان واگذارد.
پنجم: هنگامی که مشکلی بین زوجین ایجاد می شود باید بیشترین گذشت از آنان دیده شود و از لغزشهای یکدیگر چشم پوشی کنند و دنبال هر اشتباه و خطا و گفته و ناگفته را نگیرند و یکدیگر را محاسبه نکنند.
ششم: در نظر گرفتن و درک احساسات یکدیگر، یکی از اسباب رویگردانی که منجر به دوری و فاصله میان زوجین می گردد بی توجهی به ستودن یکدیگر است. بناءً هریک از زن و شوهر نکات مثبت دیگری را ستوده و با تعریف از همدیگر تمجید نمایند.
هفتم: زوجین نمونه ای از برابری باشند، کودکان از پدر و مادر بسیار می آموزند و این را نیز می آموزند که تعدد نظریات امری طبیعی است. اختلاف نظر سبب خوب یا بد بودن صاحب نظر نمیگردد.
مناسب است تا زوجین در صورتی که اختلافی رخ می دهد و درین باب مجادله ای می کنند، هدفشان اثبات درستی نظرشان باشد و این کار به دشنام و بدگویی بین طرفین نیانجامد.
نباید هر یک بکوشد تا با اهانت، دشنام، لت وکوب کردن دیگری را آزار رساند و یاهم مجادله خویش را زمینه ای برای یادآوری تمامی ضعفها و اشتباهات وعیبهای گذشته طرف مقابل بداند.
هشتم: عادت کنند تا اختلافات خود را به راه حلی که هر دو از آن راضی هستند به پایان برسانند و این کار را در برابر کودک انجام دهند، این موضوعی بسیار مهم است؛ زیرا از خلال آن کودک روش حل مشکلات را می آموزد.
نهم: پرهیز از به تنگنا آوردن کودکان به خاطر اختلافات خود، گاهی یکی از والدین – مخصوصاً مادر- دوست دارد که فرزند آنان به یکی از دو صف بپیوندد.
چنین موقفی اثری خطرناک در روان کودک به جا می گذارد و او را در موقفی دشوار قرار می دهد؛ زیرا مجبور می شود یکی از پدر و مادر را برای خود برگزیند و این تصمیمی بسیار دشوار برای وجدان کودک است.
دهم: اگر اعصاب پدر و مادر زود خراب شود و نا متوازن گردد و صداها بالا رود، عین حالت را به فرزندان خویش می آموزند. بناءً بکوشند تا در باب واکنشهای خود تسلط کامل داشته باشند و متوجه الفاظی که به زبان می رانند و روشی که با یکدیگر صحبت می کنند باشند تا از چوکات ادب و آنچه سزاوار است خارج نگردد.
یازدهم: در صورتی که اطفال در سن خوردسالی- حتی بین سنین هفت یا هشت سال- هستند بهتر این است که پدرومادر در برابرشان اختلاف و مجادله نکنند؛ زیرا در این سنین کودکان دچار کم فهمی و جمود نفسی اند و توان درک اینکه ممکن است یکی بادیگری مجادله کند بدون اینکه از او متنفر باشد را ندارند.
منبع: اسلام ویب
برگردان: محفوظه جامی