چرا الله متعال دست این همه مستکبیرن و ظالمها را نمیگیرد؟
میدانید که یگانه چیزی که انسان را کنترول می کند صرف احساس مسئولیت است و اگر کسی مطمئن شود که هر چه بخواهد بکند کسی از او نخواهد پرسید، نه بالا تر از او کسی قرار داردکه او را جزا داده بتواند چه فکر می کنید آیا او اشتر بی مهار نخوا هد شد؟ این حرف همان گونه که درباب یک شخصی درست می آید همینطور در باب یک خانواده یک قوم، یک ملت وانسان های تمام دنیا راست می آید.
یک خانواده زمانیکه احساس می کند کسی نیست که از عملکرد هایش بپرسد از کنترول بیرون می شود. یک گروه وطبقه چون از احساس مسئولیت وجوابگویی بی خوف می گردد درظلم کردن بردیگران درنگ نمی نماید. یک قوم یک ملت ویک سلطنت هم زمانیکه خودرا به اندازه ای نیرومند احساس می کند که از هر نتیجه براعمال خود هراس نمی داشته باشد مانند گرگان جنگل بزوگوسفند را پاره کردن می گیرد. آنچه از بدامنی وعدم استحکام دردنیا سراغ می شود علت اش همین است. تاوقتیکه انسان بالاتر از خود قدرتی را نپذیرد وتازمانیکه یقین نکند که بالاتر از او کسی است که اعمالش را محاسبه می کند و درمقابل او جوابده خواهد بود. و او توانایی دارد که انسان را مجازات کند تا آن زمان به هیچ صورت ممکن نخواهد بود که دروازه ظلم وجبر بسته شده امن وصلح برقرار شود.
اکنون بگویید چنین نیرویی جز الله چه کسی شده می تواند؟
از جمله انسان ها کسی چنین شده نمی تواند. زیرا به هر انسان، هرگروه هرطبقه، هرقوم، هرملتی که چنین صلاحیت داده شود امکان آن میرود که مانند اشتر بی مهار از حد بیرون شود . نسبت به انسان چنین خوف وجود دارد که او خود درجملۀ فرعون ها یک فرعون شود نسبت به انسان بیم آن میرود که اغراض ومنافع شخصی خودرا درنظر داشته یک گروه را به زیر اندازد وگروه دیگر را بالا تر قرار دهد. اهل اروپا برای حل این معضله سازمان ملل را بنا نهادند لاکن دراندک مدت آن سازمان به مجلس سفید پوستان تبدیل شد. وبدست چند کشور نیرومند بازیچه شده با اقوام وملل ناتوان روش غیر عادلانه پیش گرفت.
بعد ازین تجربه ناممکن گردید که نیرویی بوجود آید که احساس باز پرس آن از افراد تا اقوام، ملل و سلطنت ها همه را مهار کند. چنین نیروی حتما از دایره انسان بیرون است و باید فوق تر قرار داشته باشد. و آن صرف نیروی الله تعالی شده می تواند وبس. اگر بهبود خود را می خواهیم پس جز این چاره ای نیست که بر الله ایمان آریم و در مقابل حکومت اوحیثیت رعیت فرما نبردار اختیار نماییم وبه این یقین در دنیا زندگی بسر کنیم که او هر پوشیده و آشکار ما را میداند. ویک روز بحضور او جمع می شویم وبه عدالت او حاضر می گردیم، او از ما میپرسد و ما از اعمال خود حساب میدهیم یگانه راهی که انسان در آن شریف و با امن و آرامش شده میتواند فقط همین راه است.
رفع یک شبه :
قبل ازاین که سخنان خویش را درین رابطه پایان بخشم می خواهم شک وتردیدی را که غالبا دردلها پیدا می شود دورکنم.
شما شاید فکر کنید که وقتی حکومت الله تعالی به این اندازه نیرومند است که از یک ذره تا مهتاب و آفتاب وبزرگترین اجرام سماوی دراختیار او می باشد. وانسان درین حکومت محض رعیت است. چگونه ممکن گردید که انسان از چنین حکومت نیرومند بغاوت کند وخود پادشاهی اعلان نماید و رعیت او را تحت فرمان خود قرار دهد. چرا الله تعالی دست او را نمی گیرد واو را به جزای اعمالش نمی رساند ؟
جواب این سوال را با یک مثال ساده وآسان ارائه میکنم.
فرض کنید پادشاهی کسی را بحیث آمر یک بخش از مملکت خود مقرر داشته می فرستد. سلطنت از پادشاه است، رعیت هم از اوست. قطار، لین تیلفون، افواج، رادیو وهمه نیروها ووسایل هم از آن شاه است. سلطنت پادشاه براین بخش مملکت از هرطرف چنان برقرار است که آمر مذکور را در آن یارای مقابله نیست. اگر پادشاه بخواهد او را وادار کرده می تواند که سرمو از احکامش خلاف ورزی نکند، لاکن پادشاه می خواهد عقل، ظرفیت لیاقت واستعداد آن شخص را آزمایش کند لذا او را چنان فرصت میدهد که اصلا احساس نکند که با لاتر از اوکسی است یا خیر.
اکنون اگر آن شخص عقل مند، وظیفه شناس، باپاس ووفادار است باوجود این عدم مواخذه وسختی پادشاه خود را رعیت وماتحت پادشاه دانسته درمملکت او مطابق قانون او حکمروایی خواهد کرد. واختیاراتی را که پادشاه برایش عطا کرده مطابق خشنودی شاه بکار خواهد برد. با این طرز عمل وفادارنه اهلیت واستعداد او ثابت خواهد شد وپادشاه او را اهل یافته پیهم ارتقا میدهد وبه رتبه های بلند فایز میگرداند.
لاکن فرض کنید یک آمر مقرر کردۀ پادشاه بیخرد، نمک حرام، بی پاس بی وفا، کم ظرف وشریر باشد. مردم منطقۀ تحت نفود او جاهل، نادان، و بزدل باشند. آنها از عدم مواخذه ونرمی پادشاه استفاده کرده به بغاوت آماده میشوند ودر ذهن آن شخص احساس خود سری واستقلال پیدا می شود. چنانچه او خود را دران بخش مملکت پادشاه آزاد ومستقل تصور کرده به حکومت می پردازد. مردم جاهل ونادان چون می بینند که معاشات شان از طرف او اجراء می شود. پولیس در اختیار اوست. دفاتر ومحاکم زیر اثر او اند، حبس، زندان، گرفتاری، لت وکوب وجز او سزا در اختیار او می باشد سرنوشت ما بدست او قرار دارد لذا حکومت مستقل او را می پذیرند.
پادشاه این طرز عمل آمر باغی ورعیت کور را مطالعه می کند. می تواند آنها را مورد مواخذه قرار دهد، لاکن چنین نمی کند بلکه فرصت میدهد تا هردو را موردآازمایش قرار دهد. لذا از تحمل و برده باری کارگرفته به آنها موقع میدهد که خود نا اهلی ونالایقی خود را ثابت نمایند. پادشاه به نیرومندی خود مطمئن است وهیچ خوف ندارد که روزی این آمر نیرو وقوت حاصل کرده خطری به حکومت او متوجه کند. این خوف وجود ندارد که این رعیت باغی از مملکت او فرار کرده را هی دیار غیر شوند و از کنترول و اداره پادشاه بیرون شوند.
لذا نمیخواهد درباب آنها فورا فیصله نماید و اقدامی براه اندازد بلکه سال ها فرصت میدهد تا آنکه این مردم تا آخرین سرحد خبث خود را بر ملاکنند ودران هیچ کسر وقصوری باقی نگذارند آن وقت آن ها را مورد مواخذه قرار میدهد و آن زمانی است که هیچ تدبیری جلو تطبیق جزای او را سد کرده نمی تواند.
برادران ! ما وشما واین آمران وشاهان که الله تعالی مقرر نموده است همه درین آزمایش دچار ایم. عقل ما، ظرف ما، وظیفه شناسی ووفاداری ما زیر امتحان قرار دارد. اکنون هریک خود فیصله کند که آیا می خواهد رعیت بی وفا، نمکحرام، بی پاس وبی وفای آن پادشاه حقیقی گردد یا برخلاف رعیت وفادار، با پاس، نمک حلال و وظیفه شناس او، من برای خود این شکل دوم را برگزیده ام واز هر آن کسی که از خدا بغاوت می کند باغی می شوم. شما درباب خود اختیار دارید چگونه فیصله می نمایید هر را هی را که میخواهید فیصله کرده می توانید. یکطرف فایده ها وخساراتی اندکه این آمر باغی رسانیده می تواند .وطرف دیگر فایده وخساراتی است که خود خدا رسانیده می تواند. ازین دو هریک را بخواهید انتخاب کرده می توانید.
از کتاب: اسلام نظام زندگی
این کتاب را میتوانید از لینک ذیل دانلود کنید