نظام
در لغت: نظام واژه عربی است به معنای نظم دهنده؛ ترتیب دهنده، گذاشتن اشیاء در کنارهم، در آوردن مهره ها در یک رشته. جمع آن انظمه، اناظیم، نُظُم می باشد . به نظر اخفش نظام رشته ای است که در آن مروارید در نظم آورده می شود. همچنان صاحب بن عباد نظام را به معنی به نظم آوردن مهره ها در یک رشته دانسته است. ابن سيده می گوید: هر سخنی یا چیز دیگری که در نظم و تألیف آورده شود آن را « نظام» نامند.
در اصطلاح: درلغتنامه ها برای نظام چند تعریف وجود دارد:
(1) نظام عبارت از مجموعه قوانین، قواعد، سنن، یا نوامیسی که قوام و انتظام چیزی بر آنها نهاده شده است .
(2) مجموعه عناصری که بین خود، به شکل معینی پیوند می یابند ویک نوع کل واحد را به وجود می آورند.
(3) اجتماع اصول وقواعد مربوط به یک موضوع و مرتبط به هم به شکلی که تشکیل یک نظریه یا مکتب را بدهد.
نکات عمده در تعاریف فوق:
(1) وجود قوانین و زیربناها.
(2) استواری و انتظام امور روی زیربنا های از قبل تعیین شده.
(3) موجودیت عناصر به هم پیوسته.
(4) به وجود آمدن یک کل از اجزاء وعناصر مرتبط به یکدیگر.
(5) تشکیل نظریات و مکتبهای فکری ومعنوی از اجتماع اصول و قواعد مشخص.