صوفیان، دراویش، پیران و ملنگان
در روزگار ما، خصوصیت افشاگری، روی منطق تکنالوژی نیز استوار است. حداقل در 20 سال اخیر، رشد روزافزون رسانه ها، وسایل سمعی و بصری، در کنار تسهیلات همه گانی، سهولت هایی را به میان آورده اند که در گذشته در واکاوی و تنقید، نیازمند کوشش های توان فرسا بودند. مثلاً نقد فرقه ها، جریان ها و گروه هایی که در حاشیه ی باور های بزرگ، اما با ماهیت ضد آن ها، از بطن تاریخ بیرون می شوند و تا حال مستدام اند، سخت ترین قسمت های تحقیقات به شمار می رفتند.
تنقید عرفان و تصوف با اجتماع صوفیان و دراویش که به گونه ای در وفرت پدیده ی شعر و زبان به اصطلاح فارسی و جغرافیای بی سر و ته خراسانی نیز شناخته می شود، اگر در سوی فرهنگ، پدیده ی فرهنگی تقلی شده است، اما در روشنایی تنقید، مذمومیت های فراوانی یافته اند. طی چند سال اخیر که التهاب جاهلانه ای جامعه ی مدنی را فرا گرفته است، بحث سیاسی بر اساس داشته های فرهنگی، تکدری ست که جلو بصیرت و عقل را می گیرد.
در بیست سال اخیر، پُرسش های فراوانی که منشه در تعقل داشتند، تمامی برداشت ها از تاریخ، فرهنگ و ادب را متغیر کرده اند. من ضمن آشنایی با آدرس ها و افراد این جریان ها، به گونه ای دنبال یافت پاسخ هایی بودم که بر اثر تعمق بر دگم و کلیشه ی فرهنگ و تاریخ، ثابت می کردند جامعه ی فکری و فرهنگی را آلوده کرده اند. اینک که تسهیلات تکنالوژی، ابواب دیگری از استناد را باز کرده اند، تایید یافته های روشنگری نو از انحرافات فرهنگی کمک می کنند؛ به توده های عام تفهیم کنیم: هیچ پدیده ی مولد بشر، عاری از اشتباه و خبط نیست. «انسان جایز الخطا»، پله ی موازنه در خوانش صفت او به نام «اشراف المخلوقات» شمرده می شود.
رویکرد تنقید تاریخ، هرچند به گسترده گی نیست، اما ورود آن در ساحه ی دین، از تسهیلات استناد تکنالوژی سود جُسته است. با درج عبارت «صوفی»، «درویش»، «عرفان» یا «تصوف»، صورت های طویلی ظاهر می شوند که در تمام آپشن های دنیای مجازی، نمونه دارند.
شبکه های اجتماعی افغانان از مدتی ست که سوژه ی دیگر گیر آورده اند. در واقع تماشای پیروان مولانای بلخ در مهارت های هنر هفتم و کشور هایی که از این «طریقه»، درآمد و شهرت دارند، زوایای تاریک و حاشیه های مرضدار این مکتب عجیب را پنهان کرده است. در زمان اش که امیدواریم دور نباشد، ستر عجایب «مولانایی» را کنار خواهیم زد، اما خوب است از مقدمه هایی شروع کنیم که تسهیلات تکنالوژی، وارد جهان مستند می کنند.
تماشای مردمانی در مساجد، تکایا و یا خانقاه ها که ملبس به لباس های سنتی، ریش و دستار اند، در حالی به شگفتی می رسد که به نام تصوف، عرفان و عقیده، فقط برای خبره گانی آشنا بودند که در متن تاریخ، این گوشه های کنار مانده، اما منحرف را می شناختند.
زنده یاد استاد ناصر پورپیرار (رح)، تحقیق بسیار جامع، عالی و به اصطلاح به سویه ای دارد که اگر مختص بزرگان و چیزفهمان فرهنگ است، اما با زیبایی نوشتاری (ادبیات بلند و عالی)، مشکل کوچک تر ها را نیز حل می کند. تحقیق «تردید و تاملی در تصوف و عرفان» را به موقع آن در برابر ادعای سخیف یک تنظیمی با توضیح «عرفان ناصالح»، وارد دنیای مجازی کرده بودم. کسانی که آن توضیح و تحقیق استاد پورپیرار را خوانده اند، می توانند رد افشاگری آن را در این مقاله که از تسهیلات تکنالوژی ماخذ می آورد، بگیرند.
نیاز به تعریف نیست که تماشای عجایب و غرایب شماری که فقط در مجالس مخدرات چند فرهنگی، گل سرسبد به اصطلاح فرهنگ خراسانی- پارسی شناخته می شوند، بیننده را شوکه می کند.
فکر می کنم نمای ویدیویی و تصویری جریان هایی که در خوانش غیر انتقادی فرهنگ در افغانستان، همیشه برکنار مانده اند، کمک کرده است؛ بررسی آن معضلات اجتماعی، بیشتر شود که به نام مفخره «تابو» مانده بودند.
چند سال قبل، فهیم کوهدامنی در یک ابتکار و جسارت قابل تحسین (برنامه ی تلویزیونی بیا و ببین)، سراغ سرپوش هایی رفت که به نام فرهنگ، اما بلند نمی کردند که در زیر آن ها چیست.
دوستی از کارشناسان امور تاریخ و تدقیق تاریخی که در وزارت اطلا عات و فرهنگ، کار می کند، روزی ناگزیر توضیح داد که تحقیقات آنان نشان می دهد، روایت مدفن های دارایی های انگلیسی در افغانستان، دور از حقیقت نیست. او از زیارت «پیر بلند» در کابل نام برد که به قول آنان، شاید به نام انگلیسی «پی یر بیر» باشد.
افتضاح شکست های امپراتوری ای که غروب آفتاب را نمی شناخت، در کشوری که در عقب کوهسارش، آفتاب- تسلیم می شود، در این مثال می تواند تاریخ را در نمای دیگر، به معرفی بگیرد.
عجایب و غرایب ویدیویی پیروان فرقه های تصوفی، عرفانی و درویشی، در گذشته نیز در مثال افراد و اشخاص بی تفاوتی مظنون می شدند که به نام ملنگ، پیر و رییس، یکی رهگذری بود که جاده ها را می پیمود و دیگری در تنعم زنده گی هزاران رهرو، نه خیال فرض می کرد و نه سنت را می شناخت. اعتراض یکی از علمای جید ما در گوشم می پیچد که اینان (صوفیان، دراویش، ملنگان و …)، اگر در کاست آنان، پایین باشند، حتی علاقه ای به طهارت و اصل «نظافت، جزء ایمان است» ندارند.
مُدل های ویدیویی، شبکه های اجتماعی افغانان را سیر می کند. شاید شماری از شایقان لایک و کامنت با کشف کلپ های ویدیویی که یکسره از یوتیوب منتقل می شوند، نه فقط خود، بل بیننده را حیران کنند، اما من در این بسامد، کمتر توضیحی یافته ام که حاکی از تبیین آلوده گی هایی باشد که متاسفانه هنوز جزو رسمیات ما، پذیرفته و احترام می شوند.
فرهنگ های آلاینده که متاسفانه بسیاری وارد دستورات دین می شوند و با ماهیت مقام ولی و صوفی، تفریق می کنند تا بر این اساس (شخص)، تعبیر از اساسات قرآنی، دچار جر و بحث شود، می توانند از عوامل مهم شناخت فرقه گرایی در کنار تاکیدات امت محوری اسلامی باشند.
شناخت نسبی از جریان نو روشنگری و تنقید تاریخ و فرهنگ، امثال کسانی را راحت می سازد که بر اثر فهم موضوع، حداقل امید های نو در جهت مکتب های ریفورم و بازنگری منطقی اند.
شف نی شفتالو، طیف مفتخوار و بی کاره ای که در همه جای این سرزمین تابع دارند، دیگر پنهان نیست که اصل مولانایی آنان نیز چه صیغه ای ست؟ در مثال های تصویری و ویدیویی این مقاله، صورت های مخوف، اما مسخره ی مردمانی را تماشا کنید که در تاریخ، رد آنان در همه جای آلوده گی به چشم می خورد، اما ظاهراً به نام مفاخر فرهنگی و دینی، تقدیس شده اند و می شوند.
شرح تصاویر:
صورت هایی از صوفیان، ملنگان، دروایش و به اصطلاح پیروان اهل طریقه. در این نمونه ها (تصاویر)، مردمان کشور های مختلف، از جمله ایران، ترکیه، مصر، هند و آسیای میانه قرار دارند. هنوز شباهت های بسیاری از اینان با رهگذران ژولیده (سطح پایین) و پیران طریقه که حتی در گره استعمار تاریخ دارند، با تمام واقعیت، بیشتر ناشناخته مانده اند. در این میان، دو تصویر از گورستان و مقابر عجیب و گنبدی شکل صوفیان، حکایت ها دارد. این مقابر، شبیه کلاه هایی ست که صوفیان رقاص بر سر می کنند. در واقع سمبولیسم این گور ها، ناگفته های دیگری دارد که هیچ ربطی به دین اسلام ندارند.