سندروم فیس بوک
ارزش خوب در بررسی شناخت بد، بسیار مهم است. توضیح فلسفی این موضوع، ثابت می کند زشتی ها در اشکال پدیده های زیانبار، وقتی ارزش ماده، تامین نیاز های انسانی می شود، در پذیرش این که ضرر می آورند، اندیشه ی بشری برای رفع مشکلات را ظاهر می کند.
در دنیای ما، هرچند کشش دستاورد های علمی، در خیره گی این چیره گی، نمی تواند کتمان شود، اما حتی یک عنصر مفید مادی، وقتی مستعمل شود، زباله می دهد. این که در آینده ی پُر شتاب دستاورد های علمی، به چند ده هزار دیگر می رسیم، نباید به این تامل آسیب زند که تعریف برای نوع استفاده، اگر در حدود منافع، فرهنگ، باور ها و ارزش هایی قرار نگیرند که حقایق اجتماعی اند و در ثبات برای بقا و انکشاف کمک می کنند، زیان های شدید آن ها را در تجربه ی حضور خارجی در افغانستان، مشاهده کردیم. نضج فرهنگ ابتذال، در توجیهات غیر واضح که در بازار زده گی و تجارت، منافع توده ها در تامین نیاز های متکی بر عدل اجتماعی را مزاح می پندارد، در تلخیص این مجموعه، در جایی که به نام «فیس بوک» مشهور می شود، سندرومی ست که بایست برای تشخیص مجموعه ی آشکار شده ی انواع امراض اجتماعی، نسخه هایی برای درمان انواع بیماری های نو، تجویز کنیم. تجویز نسخه، بدون بررسی نوع بیماری، نباید همانی شود که در گریبان گیری افراد دخیل در ناهنجاری افغانستان، شعارگونه اعمال می کنند.
شبکه های اجتماعی در نوع فیس بوک، در تجربه ی چند سال استفاده از این وسیله ی بسیار مهم تصغیر دنیا، از روان شناسی تا رفتار شناسی و جامعه شناسی، نیازمند برخورد جدی تر است. کم نیستند نشانی هایی که در فرصت آزادی های نو افغانستان، از مجرای شبکه های اجتماعی، جریان روشنگری ها را با تبحر بر دانش، رعایت موازین اخلاقی و درک واقعیت های جامعه ی آسیب پذیر و متمایل ساخته شده به افکار مذموم قومی، زبانی و حزبی، تداوم می بخشند؛ اما در سوی دیگر، اهریمن سود، در تعریف منافع دشمن، از مزایایی بهره می برد که بدون شک وزن آن ها در کمال استفاده، بیشتر از زمانی ست که برای منافع، ارزش ها، افغانستان و افغانان، هزینه کرده ایم.
تهاجم فرهنگی، همانند تشهیر اسم نان خشک، برای استفاده ی روزمره، می تواند توجیهات کسانی را منتقل کند که از ساده ترین تبعه ی این کشور، در دوام بشری در جایی مصروف اند، اما شناخت مقوله یی و برداشت از بنیان های فکری، واکنش ما برای جلوگیری از اضرار را در حد توجه سطحی، تقبیحاتی می کند که در زمان تشدید، نوعی از تبلیغات مفید برای کسانی شمرده شوند که از تفسیر «هرچی، بدون مخالف باشد، ارزشمند نیست» در کمایی و دریافت استفاده، کمک کند.
شبکه ی بزرگ فیس بوک، هرچند در سطح روابط فردی و تماس های دوستانه، در شناخت افکار، بسیاری را کمک کرده است که حتی یک دوست، وقتی در استقلال تریبون رسانه یی قرار گیرد، با توجه بر روانشناسی «محتاج مردم است» می کوشد از حیث شهرت، فرصت استفاده یابد، اما میلان برای کسب مادیات، در خلا و تضعیف فرهنگ های اخلاقی و انسانی، او را به زودی رسوا می کند تا کسان بسیاری در زمانی که از فیس بوک استفاده می کنند، در قطع و گسست روابط با آن نزدیکان و دوستانی به یقین برسند که می بینند تفاوت بیان آنان، ظاهر سازی در تفسیر همان ماجرایی ست که پس از منبر، «آن کار دیگر» می کنند.
افراد زیادی را می شناسم که از حُسن کار فیس بوکی رفقا و آشنایان، محدودیت وضع کرده اند تا در دام کسانی نیافتند که از آزرم حیای حضور، قادر نیستند باطن یا آن روی چهره ای را نشان دهند که در بحران طولانی، زاده ی بحران اند و خمیر مایه ی کمتر کسانی از نسل های بحرانی ست که در زمان پختن، بوی انواع نفرت حزبی، سیاسی و زبانی ندهد.
در بررسی چرایی پدیده ی «نفرت»، پیمایش طول و تفصیلی ابزار کار ما در شکلی که با نام آزادی و دیموکراسی توجیه می شود، وسایل انتقال افکار و اندیشه ها، در زمان تنوع، وقتی فردی می شوند و امکان می دهند از یک تریبون مستقل، با جهان وصل شد، هرچند بدترین نوع عمل برای مهار ناهنجاری، حذف است، اما نباید فراموش کنیم اگر دستگاه های فرهنگی و فکری، از قدرت رقابت عاجز اند، حداقل در طول این ماجرا، آن قدر فعال باشند که اجاز ندهند وقتی تشتت، فرهنگ ابتذال می سازد و از این منظر، آلوده گی تضاد می آورد، عدم برخورد مسوولانه، اجازه به میکروب ها و ویروس هایی ست که اگر پیشتر منحصر به بیماران «مصروف همدیگر» بودند، در محیط آزاد، شیوع می یابند و خاصیت میکروب، خوب و بد نمی شناسد.
پدیده ی فیس بوک با تبارز انواع خواسته ها، اهداف، سلایق و استفاده هایی گسترده ای که به منظور سیاست گذاری ها، مداخله و فرهنگ دشمنی، بسیار مورد استفاده است، در هزاران نوع افغانی، به نمایشخانه ی بزرگی می ماند که در پی رفع آلام، بررسی، تدقیق و برخورد تجربی و علمی، مباحث مهمی در شناخت آن ناهنجاری ها، رفتار و سلوک مردم ما می شوند که بر اثر بحران متداوم، جنگ، فقر و نابسامانی های اجتماعی، مستعد اند وسایل نیستی و فنای کشور و مردمی را میسر کنند که می دانیم از زمان آغاز بحران بیش از سی سال، وقتی مرکزیت ها بر اثر عوامل کودتایی فرو می پاشند، حاکمیت های ایدیالوژیک با سیاست های نامتوازن، در جدایی و چند موضعی ساختن واحد ملت، خیانت کردند و در پیامد آن، هرچند بر شمار دستاورد های بشری در ایجاد سهولت ها افزوده می شود، اما افکار آلوده و افگار از زیان های فزیکی، مفاد علمی را در جامعه ای همانند جامعه ی ما، به زیان های عظیم مبدل می کنند.
زیان های فزیکی در بزرگ ترین منظر تخریب، رفع می شوند، اما اگر زیان های فکری و و روانی، به زودی علاج نشوند، وقتی فرهنگ، حزب و مکتب شدند، حتی در زمان چیره گی منطق، می توانند به نتایجی بیانجامند که ملموس ترین آن ها، تهدید تمامیت ارضی ست.
در تجربه ی ناکام حکومت داری بیش از یک دهه ی اخیر، که به وضاحت دیدیم بار فرهنگی ناچیز دارد، نه فقط در ناکامی های وضع قوانین و تطبیق آن ها که نباید در امر منافع ملی ملاحظه می داشتند، طرز برخورد در سطحی نگری ها، حتی نتوانسته است کمک کند از رهگذر کار روتین و شناخت اغراض و افکار در محیطی که رسانه نامیده می شود، اجماع فرهنگی و علمی در رفتار شناسی هایی که از کار فردی در شبکه های اجتماعی، همانند ریشه هایی می مانندکه با رشد، انبوه می شوند و این گشن در زمان وسعت، وقتی ثواب ندارد، در زمان بررسی کمک کنند که از ارزیابی نوع مشکل، سیاست گذاری ها در امر رفع مشکلات، مطمئن و بر اساس تجربیات باشند.
سندروم فیس بوک در افغانستان، انواع بیماری ها، ناهنجاری ها و روش های ناروایی را تعریف کرده است؛ اما مهم است با دریافت آن ها، پاسخ ها، سنت معمول- فقط با صدور یک شعار و تکرار تقبیح، همانی نشود که در شگرد تبلیغات، به نفع کسانی ست که می دانند وقتی توهین کنند، توجیه «شری برخیزد که به خیر» آنان باشد، امتیاز روش های غیر اخلاقی ست.
فیس بوک، فرصت های خوبی برای دریافت واقعیت های خیر و شر در مجاورت منبع صدور است؛ به شرطی که با صرف زمان و توان، تجربیات ما در تعمیم خیر و رفع شر، دستاویز های مطلوب علمی، فرهنگی و حتی طبی شوند.
مصطفی «عمرزی»