حقایقی ناگفته از کتب مقدس

از تثليث تا وحدانيت حقایقی ناگفته از کتب مقدس

مقدمه:
استعمار پیر در طول تاریخ به شیوه ها و ابزار گوناگون سعی در برده گی ملت ها داشته است و بر همه گان واضح است که استعمارگران بیش از همه، ملت های مسلمان را هدف تهاجم خویش قرار داده اند. از دیرباز بدینسو کشورهای اسلامی شاهد فعالیت های منحرف کنندۀ فکری گروه های تبشیری در بین ملت های مسلمان و خصوصاً جوانان مسلمان بوده اند. و همه می دانیم که هدف آنها قناعت فکری جوانان و سوق دادن ایشان به سوی فکر و اندیشه نبوده، بلکه این صیادان با فریب دادن افکار و در موارد گوناگون استفاده از فقر اقتصادی مسلمانان در تلاش اند تا گوهر ایمان آنها را بربایند.
درین روزها فعالیت گروه های تبشیری در کشور ما در کنار سایر تهاجمات فرهنگی بیش از همه زمان محسوس است. به اصطلاح حالا که آب در افغانستان گل آلود است آنها سعی دارند هرچه بیشتر ماهی بگیرند.
عدم آگاهی درست جوانان از مسیحیت و حتی اسلام باعث شده است تا عده ای از جوانان مسلمان ما در دام صیادان مکار تبشیری افتاده و فریب آنها را بخورند و چه بسا که شاهدیم غوغاهای نیز بار بار برای این جوانان براه می اندازند.
درین چنین وضعیتی برای جوانان ما لازم است تا معلومات خویش را در مورد مسحیت و هم در مورد اسلام کامل نمایند تا با  درک حقیقت اسلام سلاح برنده ای در مقابل موج تهاجمات فرهنگی، دینی و سیاسی در دست داشته باشند.
این مقال ترجمه از نوشته های یک شخص مسیحی است که با تحقیق در مورد اسلام و مسیحیت، حقیقت آن را درک نموده و آگانه به اسلام روی آورده است: 

از تثليث تا وحدانيت:

در حقيقت داستان اسلام آوردنم را به خاطر رهنمايي برادران و خواهران ديگري كه اكنون در پي يافتن حقيقت در تحقيق و جستجو هستند، مينويسم. تا توانسته باشم در حد توانم راه را براي شان روشن كرده باشم.
اگر خواسته باشيم اسلام و مسيحيت را بصورت اساسي مطالعه نماييم و ريشه يابي كنيم تفاوت زيادي از هم (در اصل) ندارند. هر دو از اديان بزرگ الهي هستند و ارتباطات زيادي را ميتوان بين آنها يافت كه نشان ميدهد هر دو از سر چشمه زلال وحي الهي الهام گرفته اند.  اما اگر خواسته باشيم عقايد امروزي مسيحيت، كه از كليسا به عنوان اصول و عقايد اساسي مسيحيت اظهار ميشود، را با اصول اسلامي مقايسه كنيم ناگريز به فرق هاي كاملآ آشكار بر ميخوريم. زيرا مسيحيت پس از حيات اوليه خويش از سر منشاء اصلي خويش به دور كشانيده شد و در طول گسترش آن در اروپا ماهيت بشري گرفت و عقايد زيادي از ذهن بشر در آن وارد گرديده است. هيچكس نميتواند انكار كند كه مسيحيت در ابتداء يعني در عصر مسيح(ع) پيروانش را به يكتا پرستي دعوت ميكرد اما بعدها كشيشان ماهيت يكتاپرستي آنرا به سه گانه پرستي تغير دادند تا قابل پذيرش و گسترش در اروپاي بت پرست باشد و خواستند –به ظن خو- نوعي همخواني بين بت پرستي و دين الهي ايجاد كنند.

اما وقتي با اسلام روبرو ميشويم مي بينيم كه اسلام همان ماهيت اولي خويش را كاملآ حفظ نموده است و اگر عقايد اسلامي را از عصر اوليه آن يعني زمان پيامبر اسلام(ص) تا كنون  بررسي كنيم هيچ تفاوتي در عقيده و تفكر مسلمانان ايجاد نشده است. اسلام بعد از بيست قرن نيز از همان چشمه زلال توحيدي آب ميخورد و از دستبرد اين و آن به خاطر مصالح عصري محفوظ مانده است.

من در ادامه ميخواهم روي اين مسايل بيشتر بحث كنم. اميدوارم تا اين تجربياتم كمكي باشد به آنانيكه اكنون در اول راه گرايش به اسلام هستند. روي اين منظور حديثي از پيامبر بزرگوار اسلام (ص) به يادم مي آيد كه فرموده اند:
« شخصي از يك مسير عبور ميكرد كه وسط راه شاخة خاري را ديد كه راه را بر عابرين مسدود نموده است. او مانع را از راه عام برداشت. خداوند بخاطر اين كارش از او خشنود گرديد و تمام گناهانش را بخشيد». (روايت بخاري)
ميدانم امروز در غرب تعداد بسيار زيادي در حالي كه عقايد مسيحيت آنرا قناعت داده نمي تواند به دنبال گمشده اي هستند و هر روز وقت شان صرف مطالعۀ اين دين و آن دين مي كنند. مي دانم در راه شان شاخه هاي خار وجود دارد كه نمي توانند زودتر به گمشدة شان برسند. اميد دارم تا با نوشتن تجربيات و تحقيقاتم توانسته باشم اين مانع را از سر راه آنها برداشته و گمشدة شان را براي شان نشان داده باشم. و آن گمشده هم چيزي جز حقيقت اسلام نيست.

در آستانه تشرف به اسلام:

من در سال 1998 ميلادي زماني كه 31 سال داشتم به دين مقدس اسلام گرويدم. من اصلآ از ايرلند هستم و در خانواده پايبند كاتوليك به دنيا آمده ام. اما تمامي ايام زنده گي ام را در خارج كشورم گذرانيده ام.
در اواسط 1990 ميلادي با يك زن مسلمان آشنا شدم كه مشتاقش گرديدم. و مايل گرديدم تا او را به عنوان همسر آينده ام برگزينم اما ميدانستم كه اگر او را بخواهم بايد از عقيدة مسيحيت دست بكشم و مسلمان شوم زيرا طبق عقايد مسلمانان زنان مسلمان بر غير مسلمانان حرام است.
تا آن زمان من چيز هاي زيادي در مورد اسلام نميدانستم. اما خاطرات تلخي از كشورهاي اسلامي داشتم. من در چند كشور اسلامي براي كار رفته بودم و دوستان مسلماني را نيز داشتم اما آنها از اسلام در خاطر من تصويري را ترسيم كرده بودند كه هيچگاه نميخواستم در مورد اسلام فكر كنم. اما الارغم آن اين بار تصميم گرفتم تا در مورد اسلام بيشتر مطالعه نمايم. كتابخانه ها و مراكز فرهنگي مسلمانان مرجع هاي مناسبي بود تا بتوان كتب اسلامي را براي تحقيق يافت. من كتاب هاي زيادي را در اوقات فراغتم خواندم. كتاب هاي مستشرقين در مورد اسلام و منابع اسلامي را مرور كردم. بايد گفت كه حقيقت جذابيتي دارد كه همواره حقيقت خواهان را به سويش مي كشاند. مطالعه و تحقيقم در مورد اسلام فكرم را در مورد اسلام كاملاً منقلب ساخت و غبار هاي كج فهمي را كه قبلاً از اسلام در ذهن داشتم از روي تصوير شفاف اسلام شست. و پروردگار مهربان مرا با حقيقت آشنا ساخت. و آنگاه بود كه من پي بردم در اشتباه بسيار بزرگي بوده ام كه عملكرد چند تن مسلمان را به عنوان حقيقت اسلام قبول كرده و اسلام را بد مي ديدم بدون اينكه بدانم خود اسلام چي ميگويد.

آيا مسيح فرزند خداست؟

نقطه مشكل برايم در پذيرش اسلام كجا بود؟ چگونگي در مورد مسيح در مسيحيت تا اسلام تقاوت بسيار زيادي وجود دارد. من يك مسيحي بودم كه به تثليث مقدس ايمان داشتم. اتحاد سه گانه يي خداي پدر، مسيح فرزند خدا و روح القدس برايم يك حقيقت انكار ناپذير تلقين شده بود. اما اسلام به شدت اين عقيده را رد مي كند و به انسان مي آموزد كه به يك خداي واحد ايمان داشته باشند كه بر همه چيز قادر است، نه فرزندي دارد و نه هم كسي با او همتاست. حضرت عيسي (ع) فرزند خدا نيست، بلكه او پيامبر بزرگ از سلسله پيامبران الهي است. او نيز يك بشر است مانند ديگران و او نيز انسان ها را مانند ديگر پيامبران به يكتاپرستي دعوت ميكرده است.
لَّن يَسْتَنكِفَ الْمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبْداً لِّلّهِ وَلاَ الْمَلآئِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَن يَسْتَنكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيهِ جَمِيعًا ﴿نساء 172﴾
مسيح از اينكه بنده خدا باشد هرگز ابا نمى‏ورزد و فرشتگان مقرب [نيز ابا ندارند] و هر كس از پرستش او امتناع ورزد و بزرگى فروشد به زودى همه آنان را به سوى خود گرد مى‏آورد (سوره مباركه نساء 172)
مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كَانَا يَأْكُلاَنِ الطَّعَامَ انظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الآيَاتِ ثُمَّ انظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ ﴿المائده 75﴾
مسيح پسر مريم جز پيامبرى نبود كه پيش از او [نيز] پيامبرانى آمده بودند و مادرش زنى بسيار راستگو بود هر دو غذا مى‏خوردند بنگر چگونه آيات [خود] را براى آنان توضيح مى‏دهيم سپس ببين چگونه [از حقيقت] دور مى‏افتند (سوره مباركه مائده75)
لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَآلُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَن يَمْلِكُ مِنَ اللّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ أَن يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ وَمَن فِي الأَرْضِ جَمِيعًا وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا يَخْلُقُ مَا يَشَاء وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿المائده17﴾
كسانى كه گفتند خدا همان مسيح پسر مريم است مسلماً كافر شده‏اند بگو اگر [خدا] اراده كند كه مسيح پسر مريم و مادرش و هر كه را كه در زمين است جمله گى به هلاكت رساند چه كسى در مقابل خدا اختيارى دارد فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است از آن خداست هر چه بخواهد مى‏آفريند و خدا بر هر چيزى تواناست (سوره مباركه مائده 17)
لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ إِنَّهُ مَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ ﴿المائده72﴾
كسانى كه گفتند خدا همان مسيح پسر مريم است قطعا كافر شده‏اند و حال آنكه مسيح مى‏گفت اى فرزندان اسرائيل پروردگار من و پروردگار خودتان را بپرستيد كه هر كس به خدا شرك آورد قطعا خدا بهشت را بر او حرام ساخته و جايگاهش آتش است و براى ستمكاران ياورانى نيست (سوره مباركه مائده 72)
وَإِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِن دُونِ اللّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ ﴿المائده116﴾
و [ياد كن] هنگامى را كه خدا فرمود اى عيسى پسر مريم آيا تو به مردم گفتى من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خداوند بپرستيد گفت منزهى تو مرا نزيبد كه [در باره خويشتن] چيزى را كه حق من نيست بگويم اگر آن را گفته بودم قطعا آن را مى‏دانستى آنچه در نفس من است تو مى‏دانى و آنچه در ذات توست من نمى‏دانم چرا كه تو خود داناى رازهاى نهانى (سوره مباركه مائده 116)
قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا ﴿مريم30﴾
«كودك-عيسي(ع)» گفت منم بنده خدا به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است (سوره مباركه مريم 30)
بنياد اسلام براساس توحيد و يكتاپرستي گذاشته شده است. قرآن در سورۀ 112 (سورۀ اخلاص) صفات توحيد خداوند را چنين بيان ميدارد:
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ 1 اللَّهُ الصَّمَدُ  2 لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ  3 وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ 4   (سوره مباركه اخلاص آيات 1-4)
بگو اوست‏خداى يگانه، خداى صمد (ثابت متعالى)، (كسى را) نزاده و زاده نشده است، و هيچ كس او را همتا نيست.
اگر به عنوان يك مسيحي با چنين عقايد تازه اي روبرو شويد چه واكنشي نشان ميدهيد؟ براي من اين موضوعات خيلي دلچسپ و جالب بود زيرا من همواره به مسيحيت نگاه نقادانه داشتم و هيچگاه در باورم نمي توانستم الوهيت مسيح، كفاره شدن خون مسيح را براي آمرزش گناهان و مواردي ازين قبيل را شاخ و برگ بدهم. به هر حال هر چه در مورد اسلام بيشتر مطالعه كنيم به حقايق بيشتر پي مي بريم و مي دانيم كه اسلام آنچه را ميگويد مانوس روان آدمي است و پذيرفتني. زيرا همه باور هايش با فطرت انساني سازگار است ازين رو از همان اول در روح و قلب انسان ريشه ميدواند و انسان را مجذوب صراحت، فصاحت و حقايق انكار ناپذيرش ميكند.

پولس و كليساي عهد قدیم:

با ادامه تحقيقاتم در مورد حقيقت حضرت عيسي(ع) وارد مطالعاتي در مورد سير تاريخي كليسا شدم. هرچند دامنة اين تحقيقات بيشتر مي شد بر حيرتم مي افزود زيرا به مواردي بر مي خوردم كه در طول 14 سال تحصيلات مذهبي در دانشگاه هاي كاتوليك نشنيده بودم. آنچه درين تحقيقات مسلم بود اين كه كتاب هاي مقدس امروزي كلام حواريون و دست كاري كشيش هاي مسيحي و يهودي در طول تاريخ مسيحيت مي باشد. اگر به تاریخ مسیحیت نظری اندازیم حتماً به پولس بر می خوریم که به عنوان رسول، تعالیم او جنبه تقدیس یافته و از سوی کلیسا پذیرفته شده است. در حالی که پولس هرگز رسول نبوده است. او حتی عیسی(ع) را ملاقات ننموده است و چندین سال بعداز مسیح با افترای در خواب دیدن مسیح و مامور شدن از سوی او برای گسترش تعالیم مسیحیت، شروع به نشر عقاید منحرفۀ چون تثلیث، تجسد و….  نمود که بعدها این تحریفات از سوی کلیسا مقدس شناخته شد و رسماً وارد عقاید مسیحیان گردید. عقاید پولس از تعالیم رسولانی که شخصاً مسیح را دیده بودند و تعالیمش را نقل کرده بودند نیز ناب تر تلقی میشود. در حالیکه منابع عهد قدیم (شریعت موسی) فرزند قرار دادن مسیح و به نوعی همتا خواندن او را با خدای پدر، کفر آمیز می داند.
در متون قديمي كتاب مقدس بني اسرائيل در فصل «مهاجرت بني اسرائيل» 5-2: 20 مي خوانيم:
Exodus 20: 2-5 :
I am the Lord your God…Worship no god but me…I tolerate no rivals.
ترجمه: من خداي شما هستم… به جز من هيچ كسي را پرستش نكنيد… براي من هيچ همتاي نيست.
و همچنين در کتاب تثنیه (کتاب دوم تورات) در سفر 6:4 مي خوانيم:
Deuteronomy 6: 4 :
Hear O Israel, the LORD – and the LORD alone – is our God.
The LORD, our God, is the only God.
The LORD our God is one.
ترجمه: اي بني اسرائيل، یهوه-خداي يكتا-پروردگار ماست.
خداوند، خداي ما، خداي يكتاست.

خداي ما خداي يكتاست.

در آيات فوق كدام اشاره اي به تثليث كه بناي مسيحيت امروزه را تشكيل داده است، ديده نمي شود و خداوند همچنان كه براي مسلمانان بيان شده است، موصوف شده است. كلمة «الله» كلمة عربي است كه به خداوند بزرگ اطلاق مي شود. هم چنانكه در متون مقدس «God» استفاده شده است. اين كلمه در عربي به ذات ديگري اطلاق نمي شود چنانچه در نزد بعضي غربي ها فكر اشتباهي موجود است و اين دو كلمه را از هم متفاوت مي دانند. بلكه تعبير كلمة «الله» در قرآن و «God» در كتاب هاي مقدس همان ذاتي است كه خداي ابراهيم، خداي موسي، خداي عيسي و خداي محمد(ص) است. چنانچه يهوديان و عيسويان امروزي كه به زبان عربي صحبت مي كنند از كلمه «الله» استفاده مي كنند و اين كلمه در تورات ها و اناجيلي كه به زبان عربي است نيز ديده مي شود.
و زمانی که من با یک پروفیسور یهودی روبرو شدم در بحث با او مطمئن شدم که فرزند خدا خواندن مسیح و الوهیت دادن به او در تثلیث بوجود آمده در باورهای مسیحیت، در نزد یهودیان یک عقیده کفر آمیز است. او می گوید: « نظریه الوهیت مسیح کفری است که در مسیحیت بوجود آمده است. مسیح کاملاً یک انسان بوده است؛ نه شریک خداوند و نه فرزندش».
پولس هم چنان شریعت عیسی را منحصر به قوم خاص (یهودی) نمی دانست. از همین رو کوشید تا با تغیر دادن ماهیت شریعت آن را برای همه گان قابل پذیرش بسازد. او از تثلیث، تجسد و همگانی ساختن شریعت عیسی(ع)، که شباهت های زیادی به بت پرستی و وسیله گری برای رسیدن به خدا، به عنوان سرپوش های جهت گسترش مسیحیت منحرفه در یونان و اروپای امروزی استفاده نمود تا در مدت کم بیش ترین پیروان را به مسیحیت جلب نماید. او تعالیم مسیح را تحریف نمود و آنها را بدون اسثتناد به آنچه از عیسی(ع) توسط حواریون نقل شده بود به مردم تعلیم می داد و تمام آنها عقاید و باورهای شخصی او بوده است.  این موارد با رجوع به رساله های پولس(22-23 :17)قابل تبیین خواهد بود.

عهد جدید و نکات سوال برانگیز:

رشد در محیط کاتولیک و شرکت در درس ها و جلسات تبلیغی مسیحی در دانشگاه های کاتولیک برایم زمینه ای ساخته بود که به تمام آموزه های بایبل به عنوان کلام خداوند روحیۀ تقدس و غیر انتقادی داشته باشم. اما در دوران مطالعات تخصصی ام در مورد تاریخچۀ گردآوری و تدوین کتاب مقدس به تعارضات بنیادین و سوال برانگیزی که پولس و پیروانش در عهد جدید بوجود آورده اند پی بردم. به عنوان مثال کتاب اعمال رسولان از بخش 16 به بعد با ماموریت پولس ادامه می یابد، که هیچ هماهنگی با برنابا که یک حواری مشهور عیسی(ع) بوده است، ندارد. برنابا به عنوان اساس گذار کلیسای مسیحی در قبرس و از نویسنده گان اناجیل محسوب شده و مورد تایید عهد عتیق می باشد. اما انجیل برنابا سه قرن بعداز مسیح، به دستور امپراطور بت پرست روم  به طور دلخواه در زمان گرد آوری اناجیل و تدوین عهد جدید از اناجیل چهارگانه جدا گردیده است. برنابا در اورشلیم زمانی که دیگر حواریون مسیحی در قبال پولس آرام گرفتند به تعارضات خویش ادامه داد اما بعداً در پی بحث های طولانی با پولس یکجا شد. (اعمال رسولان  15: 36-40)
بدین ترتیب امروز اناجیل چهارگانه به عنوان آدرس شرعی مورد تایید جامعه مسحیت می باشد. این منابع سالها بعد از مسیح (325 بعداز میلاد مسیح) تدوین گردیده که دسته سوم و یا چهارم محسوب می شود. پس چگونه می توان به آنها به عنوان منابع دسته اول و معتبر اطمینان داشت. تاریخ تدوین اناجیل چهارگانه قرار ذیل اند:
1.    انجیل مرقس:65-75  بعد از میلاد.
2.    انجیل لوقا:   80-85  بعداز میلاد.
3.    انجیل متی:  85-90  بعد از میلاد.
4.    انجیل یوحنا:  95-140  بعد از میلاد.
چگونه کلام خدا می تواند از مسیح به طور واضح دو دیدگاه نسَبی ارائه دهد. (انجیل متی 17-1:1 و لوقا  37-3:23 ) و چرا به مسیح جنبه انسانی داده شده است اگر واقعاً او فرزند و همتای خداست پس لازم نیست که در عین حال هم جنبه انسانی داشته باشد و هم خدایی. این دو انجیل دیدگاه های متفاوتی از مسیح ارائه می دهند در حالیکه هر دو از تعالیم معتبر عیسی(ع) محسوب می شوند. وجود این چنین تفاوت های بنیادین بین منابع معتبر مسیحی، به انسان یک نکتۀ مهم و روشن را واضح می سازد این که این منابع نمی تواند مراجع قابل اعتبار زنده گی و آموزه های اصلی حضرت عیسی(ع) باشد و به عنوان اساس و پایه های دین مسیح مورد قبول و اطمینان قرار گیرد.

بر علاوه نمی توان چند مسئله اساسی را از نظر پنهان کرد:

اولا:ً این که منابع عهد جدید بدون در نظر داشت منابع عهد عتیق تدوین شده است.
ثانیاً: این که اناجیل بیشتر از این که جنبۀ تشریعی داشته باشد در جوّی نوشته شده است که هر کدام از مدویّن می کوشیده اند تا عقاید مسیحی را با عقاید روم آن زمان بیشتر نزدیک سازند تا مورد پسند امپراطور بت پرست قسطنطین قرار گیرد و در بین مردم گسترش یابد. ازین رو می توان گفت که شریک ساختن به ذات واحد خداوند که در منابع عهد عتیق نبوده است درین جریان وارد باورهای مسیحیت شده است.
ثالثاً: انجیل معتبر برنابا توسط پولس از اناجیل رسمی بایبل جدا ساخته شد. و از قرن چهارم میلادی به بعد کلیسا رسماً عقاید پولس را پذیرفت و انتشار داد.
رابعاً: حضرت عیسی(ع)، رسولان و حواریون مسیحی تماماً از قوم یهود بوده اند و آثار شان (کتب عهد قدیم) به زبان عبرانی، در حالیکه منابع عهد جدید به زبان یونانی نوشته شده است. در یک ضمیمه نامه ای که در یک نسخۀ از بایبل از سوی کلیسای کاتولیک نوشته شده است به مواردی اشاره دارد که در ترجمه و تشریح منابع عهد عتیق از نسخه های ترجمه شدۀ آن به زبان یونانی(Septuagint version نسخه ترجمه شده تورات به زبان یونانی توسط 70 تن که در زمان بلطیموس، 200 سال قبل از میلاد در مصر ترجمه شده است.) استفاده شده است نه از نسخه های اصلی آن که به زبان عبرانی است. درین ضمیمه آمده است:
«در بسیاری از موارد در نسخه های ترجمه یونانی تفاوت های قابل توجه در معنی از نسخه های اصلی کتب عهد عتیق به زبان عبرانی دارد».
این موارد سوالات بزرگی را در مورد اعتبار منابع عهد جدید بوجود می آورد. زیرا چگونه ممکن است حقایق تعالیم مسیح از روی یک زبان خارجی که تفاوت های زیادی با اصل عبری و آثار عهد عتیق دارد، به صورت درست انتقال داده شده باشد.

قرآن کتابی کامل و محافظت شده از تغیر و تحریف:

با همه تعارضاتی که قبلاً تذکر دادم که در جریان تحقیقاتم در کتب عهد جدید و خصوصاً اناجیل چهارگانه (مرقس، متی، لوقا و یوحنا) برخوردم، قرآن را کتابی متفاوت از نظر اعتبار یافتم. زیرا قرآن با تدوین علمی و معتبری که دارد ثابت می سازد که دست ناخورده و بدور از تحریف باقی مانده است. زیرا این کتاب کلام خداوند می باشد تا این که داستان زنده گی محمد(ص) پیامبر مسلمانان. آیات قرآن توسط بسیاری از مسلمانان در جریان 23 سال دعوت پیامبر(ص) حفظ می شده است و این آیات قرآن در زمان حیات خود پیامبر(ص) نوشته شده است. فقط دو دهه بعد از حیات پیامبر(ص) قرآن به گونه فعلی از روی نسخه های متفرقه جماوری شده است و توسط نزدیک ترین اصحاب پیامبر(ص) صحت آن تایید گردیده است روی این لحاظ قرآن با معیار علمی تدوین شده و کوچک ترین ملاحظه ای به نظر نمی رسد تا در اعتبار قرآن شک و شبهه نمود. از چهار نسخه اصلی قرآن آن زمان، دو نسخۀ آن هم اکنون نیز موجود است. یکی در استانبول ترکیه و دیگری در تاشکند ازبکستان-در آسیای میانه نگهداری می شود. قرآن امروزی بعداز چهارده قرن حرف حرف آن با نسخه های قرآن قدیمی یکسان بوده و هیچ تفاوت ندارد.
در قرن نوزدۀ میلادی دانشگاه مونیچ (Munich University) در آلمان 42000 نسخه شامل دستخط ها و نوشته های چاپی مختلف را از قرآن کریم که گفته می شد در ادوار مختلف 1300 ساله در کشور های اسلامی نوشته شده است، را جماوری نمود. روی این تحقیق و جماوری حدود نیم قرن کار شد. بعداز مقایسه بین نسخه ها معلوم شد که هیچ تفاوتی در متن بین 42000 نسخه موجود نیست در حالیکه هر کدام در زمان های متعددی از قرن اول تا سیزده و در مکان های مختلفی از جهان اسلام به چاپ رسیده بوده اند. متاءسفانه که این دانشگاه و نتیجۀ تحقیقات ارزشمندش در جریان جنگ دوم جهانی در اثر بمباردهای متفقین از بین رفت اما پیام این تحقیقات که همانا عدم تحریف قرآن است، برای همیشه زنده و جاوید است.
خلاصه کلام اینکه قرآن کامل و جامع است. متن قرآن از هر تحریف و جابجایی مبراست. تدوین درست مُدّوین قرآن چنان شفاف و با امانت داری صورت گرفته که جای کوچک ترین تردید و سوال برانگیزی را نیز باقی نگذاشته است. اکنون برای پذیرش و یا عدم پذیرش آن به عنوان کلام خدا تنها دو راه می ماند اینکه با صداقت دل را به حقیقت سپرده و به آن ایمان آوریم و یا اینکه چشم روی حقیقت بسته و منکر نور خورشید باشیم.
احادیث و سخنان پیامبر بزرگوار اسلام(ص) نیز به عنوان دومین منبع اسلامی با دقت فراوان و با شیوه های معتبر علمی بعد از پیامبر در قرن دوم هجری توسط دانشمندان مسلمان جماوری گردید. نحوۀ جماوری احادیث صحیح پیامبر برین گونه بوده است که تنها احادیثی معتبر دانسته می شد که توسط گروه راویان موثق، راستگو و درستکار به یکی یا چندتن از اصحاب پیامبر(ص) برسد. در جماوری احادیث سعی فوق العاده صورت می گرفت تا احادیث غیر صحیح وارد منابع اسلامی نشود بدین لحاظ هزاران حدیث که معیار علمی فوق را نداست یعنی راوی های آن قابل اعتبار نبودند رد گردیده و غیر صحیح شناخته شده اند.

شبهاتی در مورد الوهیت مسیح حتی در کتاب های مقدس:

حتی در خود اناجیل مقدسه موارد کثیری موجود است که الوهیت عیسی و نظریۀ تثلیث را زیر سوال می برد. در کتب مقدس حداقل در 20 مورد به آیاتی بر می خوریم که حضرت عیسی(ع) نماز می خواند و دعا می کند. به منظور اختصار تنها مرجع آن را ذکر می کنم:
–    متی: 14:23, 19:13, 26:39, 27:46, 26:42-44
–    مرقس: 1:35, 6:46, 14:35-36
–    لوقا: 3:21, 5:16, 6:12, 9:18, 9:28, 11:1-4, 22:41
–    یوحنا: 14:16, 17:1, 17:9, 17:11, 17:15
با مراجعه به آیات فوق خواهید دید که مسیح نماز می خواند. سوال این جاست که اگر مسیح خودش مرتبه خدایی داشته است پس برای چه کسی نماز می خوانده است و چرا؟ مگر کسی که خودش قادر و بی نیاز است پس چگونه ممکن است اظهار عجز و بنده گی به درگاه دیگری بکند؟

موارد زیر نیز قابل تامل است:

مسیح و خداوند خواسته های متفاوت دارند.(متی  26:39)
مسیح به خاطرتقاوت خود با خدا، الوهیت خویش را رد می کرد. (متی:  19:16-17، مرقس: 10:17-18 ، لوقا: 18:18-19)
در زمان حیات مسیح، حواریون و دیگر یاران او، وی را پیامبری از سوی خدا می دانستند. و آنها ادعا نکردند که مسیح روح تجسد یافتۀ خداوند در پسرش است. (لوقا  7:16, 13:33, 24:19، مرقس  4:19)
با این حال آنانی که قایل به تثلیث و تجسد خداوند در مسیح و فرزند قرار دادن او با خدا هستند با این موارد در کتب مقدس خود چگونه دلخوش کرده و با چشم بسته حقایق را انکار می کنند و در راه نادرست خویش روانند.
بر اساس یافته هایم بعداز تحقیقات متمادی در مورد تاریخچۀ مسیحیت، تصمیم گرفتم تا خودم را از بدعت ها و خرافه های که پولس در تعالیم مسیحیت بوجود آورده بود، رها سازم. خرافۀ چون تثلیث – عقیدۀ موهومی که در تعالیم مسیح و حواریونش جای نداشت بلکه 381 سال پس از مسیح توسط کلیسا پدید آورده شد.
مسئله الوهیت مسیح نزد هر فرد مسیحی نیز یک معمای پیچیده و مغلق است. که پذیرش مسیح را هم به عنوان یک انسان و درعین حال پسر خدا و هم ریف او، بسیار مشکل و دور از منطق باور عاقلانه می سازد. من نیز تا این که به نتایج قطعی تحقیقاتم در مورد الوهیت مسیح برسم ازین معماها عبور نمودم.
به باور من، طول حیات بشر هرگاه انسان ها از ساحل تعالیم الهی فاصله گرفته اند و در امواج جهالت و شرک فرورفته اند خداوند پیامبرانش را برای به ساحل نجات رسانیدن آنها فرستاده است. در زمانی که میبایست خداوند آخرین حجت خویش و خاتم انبیاء را برای رهنمایی بشر بفرستد می بینیم که تماماً شبه جزیرۀ عرب را شرک و بت پرستی فرا گرفته است و در عالم مسیحیت نیز خرافه های بدتر از شرک عرب چون فرزند قراردادن برای خدا و شریک آوردن به ذات او نیز بیداد می کرده است، پس لازم می نموده است تا خداوند طبق  سنت الهی اش پیامبرش را برای اصلاح نسل بشر و سوق دادن آنها بسوی عبادت درست و بنده گی درست برای خداوند نازل نماید.
در قرآن 25 پیامبر با ذکر نام آمده است که همۀ آنها به جز سه پیامبر در منابع یهود و مسیحی نیز آمده است:
1. حضرت آدم(ع)
2. حضرت ادریس(ع)
3. حضرت نوح(ع)
4. حضرت هود(ع)
5. حضرت صالح(ع)
6. حضرت ابراهیم(ع)
7. حضرت اسماعیل(ع)
8. حضرت اسحاق(ع)
9. حضرت لوط(ع)
10. حضرت یعقوب(ع)
11. حضرت یوسف(ع)
12. حضرت شعیب(ع)
13. حضرت ایوب(ع)
14. حضرت موسی(ع)
15. حضرت هارون(ع)
16. حضرت ذی الکفیل(ع)
17. حضرت داود(ع)
18. حضرت سلیمان(ع)
19. حضرت الیاس(ع)
20. حضرت الیسع(ع)
21. حضرت یونیس(ع)
22. حضرت ذکریا(ع)
23. حضرت یحیی(ع)
24. حضرت عیسی(ع)
25. حضرت محمد(ص)
حال زمان آن رسیده بود که من با صدق دل و قناعت فکری به دین مقدس اسلام وارد شوم. گرچه چنانچه در اول ذکر کردم مطالعه ام در مورد اسلام به منظور ازدواج با آن زن مسلمان شروع شده بود، اما حالا برایم مهم نبود که با مسلمان شدنم این ازدواج صورت پذیرد یا نه. زیرا من اکنون به آنچه گمشده ام بود دست یافته بودم که بسیار با ارزش تر از هدف اولیۀ من بود.
دور شدن من از مسحیت و تشرف به اسلام به این منظور نبوده است که مسیحیت را زیر سوال برده ام بلکه من مسیحیتی را رد می کنم که پولس و پیروانش اساس و بنای آنرا با خرافات و هواهای نفسانی خویش برای جلب توجه امپراطور روم و جذب رومیان به مسیحیت، گذاشتند و به اصل دین مسیح خیانت نابخشودنی را مرتکب شدند. متاسفانه اکثریت مسیحیت مدرن امروزه کاتولیک رومی، ارتودوکس شرقی و پروتست ها بر اساس تعالیم پولس استوار است.
در دایره المعارف کاتولیک آمده است که آریانیزم Arianism (نفی الوهیت عیسی، اعتقاد به این که عیسی(ع) با وجود همه پاکی و قداست، پسر خدا نیست) هرگز در طول تاریخ مسیحیت رواج نبوده است در حالیکه در جاهای دیگر اعتراف می کند که چهره های برجستۀ چون اسحاق نیوتن و ملتون به آریانیزم اعتقاد داشته اند. چرا در مورد آریانیزم در مسیحیت،  درحالیکه فرقه ای از مسیحیت است، پنهان کاری صورت می گیرد. به این جهت که اسلام از 1400 سال بدین سو علمدار نفی الوهیت مسیح بوده است. هیچ فرقه ای از مسیحیت کاتولیک، پروتست و ارتودوکس هیچگاه کوچک ترین قدمی برای سازش با آریانیزم بر نداشته اند. چرا مسحیت به سرعت سیر نزولی خویش را از نظر نفوس و جغرافیای مرزی در جنوب مدیترانه طی می کرد. علت آن این بود که مردمان جنوبی مدیترانه قبلاً پیرو آریانیزم بوده و اکنون پیرو دین اسلام هستند.
با آشنا شدن به آموزه های اسلام حقیقت را در مورد حضرت عیسی(ع) یافتم. زیرا اسلام آخرین پیام خدا برای بشر بوده و حقیقت دین موسی و عیسی را –بعداز آن که توسط مغرضین به انحراف کشیده شده است- برای مردم بیان کرده است. اکنون می توانم با جرأت بگویم که حضرت عیسی(ع) یکی از پیامبران بزرگ الهی برای بنی اسرائیل بوده است که اسلام ایشان را به عنوان پیامبر الوالعزم، مقام خاص و بلند بخشیده است. و جناب ایشان از افتراعات دروغینی که به او نسبت داده اند پاک و مبراست. او نه تجسد الهی در نسل بشرست و نه هم فرزند خدا.
اوایل فکر می کردم اگر مسلمان شوم به مسیح خیانت کرده ام. اکنون عقیده دارم که من قبل از مسلمان شدم به مسیح خیانت می کرده ام زیرا در مورد او دروغ های را باور کرده بودم که او از آن بیزار است  و اکنون با اسلام آوردنم و اصلاح عقیده ام در مورد او می دانم که او از من خشنود است.
در حقیقت پیامی را که پیامبر اسلام(ص) آورده است از همان چشمۀ زلال پیام ابراهیم، موسی و عیسی است.  همچنان که مسیحیت ادامۀ وحی شریعت موسی بود، اسلام آخرین پیام الهی برای نسل بشر و تکمیل کنندۀ دو شریعت قبلی بود. در حقیقت امروز هرکس مسلمان است، هم یهودی واقعی است و هم مسیحی واقعی.
گام برداشتن برای یافتن حقیقت فضل بزرگی است از سوی خداوند که برای هرکس که بخواهد می دهد. و برای هرکس که این فضل بزرگ نصیب می شود باید خداوند را سپاس گذار باشد. این فضل برای من توسط یک زن مسلمان نصیب شد. من فقط از روی تمایل به ازدواج با آن زن به اسلام روی نیاوردم، بلکه با سبز شدن آن زن سر راهم جرقۀ در فکرم درخشید. جرقه ای که مرا به سوی تحقیق در مورد اسلام کشانید و حقیقت را برایم نمایان ساخت. و تحفۀ اسلام را برایم هدیه داد.
با این تحقیقات مسیحیت را با عقاید امروزی اش رد کردم زیرا دیگر نمی توانستم به تثلیث ایمان داشته باشم و مسیح را خدا بدانم. پس از صمیم دل به خدای یکتا ایمان آوردم و از شریک قرار دادن به برأت جستم. و در اسلام این آیین مقدس با خدایم پیمان بستم که:
لا اله الا الله محمد رسول الله.
هیچ معبودی جز الله متعال نیست و حضرت محمد(ص) پیامبر خداست.
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ 1 اللَّهُ الصَّمَدُ  2 لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ  3 وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ 4  ﴿سورۀ اخلاص آیات 4-1﴾
بگو اوست‏خداى يگانه، خداى صمد (ثابت متعالى)، (كسى را) نزاده و زاده نشده است، و هيچ كس او را همتا نيست.
مطالعۀ این مقالۀ تحقیقی را برای مسلمانانی که در غرب به اسلام گرویده اند و هم برای آنانی که در جریان تحقیق در مورد اسلام هستند، توصیه می نمایم. و امیدوارم که با مطالعه این مقاله حقیقت مسیحیت را دریابند و ارتباط اسلام با مسیحیت را که هر دو از ادیان بزرگ الهی هستند را بدانند و از انحرافاتی که مسیحیت در تاریخ کلیسا توسط پولس و پیروانش به آن مواجه شد، را درک نموده و به حقیقت اسلام پی ببرند.
وظیفۀ مهم ما اینست که با درک حقیقت مسیح و تحقیق در مورد دیدگاه اسلام، حقایق مسیحیت را به دیگران برسانیم و نگذاریم که گروه های تبشیری افکار مسلمانان را در مورد اسلام منحرف سازند. خصوصاً در مناطقی که اکنون گروه های تبشیری با بی نهایت بی رحمی در حال فریب دادن افکار جوانان مسلمان هستند و با هزینه های هنگفت می خواهند مسلمانان را از دین و آیین اسلام به مسیحیت منحرفۀ امروزی بکشانند و سرمایه ایمان آنها را بربایند. طبق ارشاد قرآن:با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به (شيوه‏اى) كه نيكوتر است مجادله نماى در حقيقت پروردگار تو به (حال) كسى كه از راه او منحرف شده داناتر و او به (حال) راه‏يافتگان [نيز] داناتر است.
با اهل کتاب به احسن ترین شیوه به مجادله بپردازیم و افکار مسیحیان را در مورد حقیقت مسیح روشن سازیم که تثلیث عقیدۀ انحرافی پولس و پیروان اوست، نه عقیدۀ اصلی مسیحیت. و آنان را با اندرز نیکو به توحید اسلامی دعوت نماییم. زیرا این رسالت ماست.

یادداشت: تمام مراجع ذکر شده از کتب مقدس از «Good News Bible» چاپ دوم 1994 مربوط به کاتولیک روم (Nihil obstat) اخذ شده است که از سوی منابع مسیحی کتاب دور از اشتباه تلقی می گردد.
منابع انگلیسی برای تحقیق بیشتر:

1.    Arius – biography from Encyclopaedia Britannica
2.    Arianism – Encarta entry
3.    The Arian Controversy
4.    A Chronology of the Arian Controversy
5.    Arianism – unsympathetic entry from the Catholic Encyclopaedia
6.    The Foundation of an Imperial Church – ORB Online Encyclopedia entry
7.    Explanation of the concept of Trinity – Encarta entry
8.    Unitarianism – Encarta entry
9.    www.islamfortoday.com
ترجمه :احمد فريد فرزاد هروي
د ښوونکي لارښود کتابونه
د نصاب کتابونه

Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

Back to top button
واسع ویب