بسوي حکومت اسلامی (مودودى)

حضارگرامی!

در این مقاله میکوشم آن روند عملی را تشریح نمایم که در نتیجه آن بطور طبیعی حکومت اسلامی قائم میگردد. آنچنانکه میبینم امروزه نام حکومت اسلامی بازیچه دست اطفال شده است. از جانب حلقات گوناگون این تصور و مقصد اعلان میشود. اما برای رسیدن به این هدف راهاکارهای پیشنهاد کرده میشود که بوسیلهء آنها رسیدن بحکومت اسلامی محال است. انگیزهء اصلی این کوته نگری این است که بنابر مقتضاء بعضی عوامل سیاسی و تاریخی بوجود آمدن چیزی آرزو کرده شده که نام آن حکومت اسلامی باشد. مگر با علم منشی خالصانه در راستائی دانستن نوعیت این حکومت و چگونگی برپائی آن کوشش کرده نشده است. در چنین حالتى این ضرورت احساس میشود که بطریقه علمی روی این قضیه بررسی و تحقیق همه جانبه صورت بگیرد.

از درخت ليمو توقع ام كار جاهلانه است

در بساط و مجتمع نکته دانان چون شما ضرورت نیست که بنده در توضیح این حقیقت وقت زیاد را بگیرم که “حکومت از هر نوعیت که باشد از راه خودسازی و مصنوعی بر پا کرده نمیشود: “حکومت چیزی نیست که آنرا در جائی دیگر ساز و برگ دهید بعدا از آنجا آورده در جای دیگر جا سازی کنید. بر پائی حکومت  بطور طبیعی نیازمند اسباب اخلاقی، نفسیاتی، تمدنی و تاریخی یک جامعه است. بعضی لوازم ابتدائی محرکات اجتماعی و مقتضیات فطری لازم اند که در فرایند بوجود آمدن و تأثیرگذاری آنها حکومت اسلامی بوجود میآید.
آنچنان که در علم منطق میبینید همیشه نتیجه بر مبنای مقدمات بدست میآید، در علم کیمیا یک مرکب کیمیاوی همیشه در اثر التقاء ویژه اجزاء که دارای کشش کیمیاوی اند بوجود میآید، این چنین درعلم اجتماعیات نیز این حقیقتی است غیر قابل انکار که حکومت فقط نتیجه و مقتضاء آن حالات است که در رگ و پود جامعه تنیده است. تعین نوعیت حکومت هم وابسته دامان همان حالات است که حکومت در نتیجهء آنها بوجود میآید.

آنچنان که ممکن نیست مقدمات گونهء دیگری باشد و نتیجه چیزی دیگری بدست آید یا اجزاء کیمیاوی حامل خاصیت دیگر باشند  واز ترکیب آنها مرکب دیگری بوجودآید که کاملا از نوعیت دیگر باشد یا درخت، لیمو کاریده شود و در دم ثمردهی میوه -ام- بدهد. بهمین منوال این ناممکن است که اسباب فراهم کننده حکومت، دارای نوعیت دیگرباشند، جمع آمد و کارکرد آنها نیز راه بسوی همان نوع حکومت بپیماید مگر با گذر از مرحلهء ارتقائی و با رسیدن به آستانه تکامل در نتیجهء همان اسباب و همان کار کرد حکومتی بوجودآید، کلا با شکل و رنگ دیگر، این محال است و امکان ناپذیر.

مبادا حدس و گمان زنید که من پای جبریت را بمیدان آورده اراده و اختیارانسانی را نفی میکنم بدون شک اراده و کنش افراد و توده ها در تعین چگونگی حکومت سهم برازنده و مهم دارد. مگر بنده در پی آنم تا ثابت سازم که اقامهء حکومت از هر نوعیت که مقصود و مطلوب باشد فراهم آوری اسباب از همان نوعیت و گزینش کنش و کردارسوق دهنده بسوی آن امریست ناگزیر و ضروری.

برای اقامه حکومت اسلامی لازم است نهضت همنوع بآن برپاخیزد،همسان بآن کردارانفرادی آماده کرده شود، اخلاق اجتماعی بنا کرده شود، کارکنان همفکروهمگام تربیه کرده شوند،رهبران سازگارو-شائسته نهضت اسلامی-روی کارآیند وعمل اجتماعی هم با آن کیفیت براه انداخته شودکه تقاضای فطری آن نظام بی شائبهء وخالصانه حکومت اسلامی است که ما درپی اقامه آن تکاپوداریم.

زمانیکه این اسباب و عوامل بهم بسیج شده و در فرایند جدوجهد پیگیر و همیشگی به پیمانهء از توانائی میرسند که در جامعه به بارآمده و بنا شده توسط آنان دیگر جای پا هم بحکومات گونه گون دیگرباقی نمیماند، بطور طبیعی آن حکومت اسلامی بوجود میآید که تپش ها و تلاشها پیاپی برای اقامهء آن طرح ریزی شده بودند.

این مثالیست خیلی همسان یا یک درخت که ازیک نوده بوجود میآید، روز بروز تنومند شده رشد پیدا میکند و در رسیدن بحد ثمردهی، درست همان میوهء از آن ببار میآید که در آوان نودگی ساختارفطری درخت برای آن استعداد اندوزی میکرد.

اگر روی این حقیقت تدبر و تفکر نمایيد بدون درنگ اذعان خواهید داشت، آنجائیکه رهبری، سلوک فردی، اخلاق اجتماعی، برنامهء کاری و غیره روندها همه موزون و همنوا به بوجودآمدن یک طرز دیگری حکومت باشد و درعین حال آرزو و امید نیز برده شود که در نتیجهء آن حکومتی با سرشت و منش جدا از اسباب موجود روی کار آید آنجا دیگر عقل نه بلکه نا بخردی، کوته نگری وخام کاری، کارگراصلی خواهد بود.

حکومت اصولی

ويژگى هاى حكومت اسلامي

اکنون این را باید ببررسی بگیریم که آن حکومت که ما آنرا “حکومت اسلامی” میگویم دارائی چه خواص است.

حكومت اصولى

اولین و بارزترین شاخصه و ویژگی که حکومت اسلامی را از دیگرحکومتها متمایزمیسازد این است که در حکومت اسلامی عنصر قومیت بطور قطعی جای ندارد. حکومت اسلامی حکومتی است اصولی. در انگلیسی اینرا (Ideological state) میگویيم.
این حکومت اسلامی آن گوهر نایابی است که جهان با آن روزگاران درازی نا آشنا باقی مانده است، در گذشته ها مردم فقط ازحکومتهای طبقاتی و خاندانی آگاه بودند، بعدها با حکومتهای نسلی و قومی نیز آشنا شدند. حکومت اصولی خالص با این ویژگی بنیادی که اگر کسی اصول آنرا قبول کند بدون گرایشهای قومی در رهبری حکومت سهیم میگردد در ذهنیت کم حجم دنیا جای گزین نشده است.این حکومت اسلامی آن گوهر نایابی است که جهان با آن روزگاران درازی نا آشنا باقی مانده است، در گذشته ها مردم فقط ازحکومتهای طبقاتی و خاندانی آگاه بودند، بعدها با حکومتهای نسلی و قومی نیز آشنا شدند. حکومت اصولی خالص با این ویژگی بنیادی که اگر کسی اصول آنرا قبول کند بدون گرایشهای قومی در رهبری حکومت سهیم میگردد در ذهنیت کم حجم دنیا جای گزین نشده است.
عیسائیت نشان نقطه گونهء این تفکر را دارا بود اما به آن نظام کامل که بر مبنای آن حکومت قائم میگردد نرسید، در انقلاب فرانسه اندیشهء حکومت اصولی شعاع گونه در افق دلها لحظهء پرتو افگن شد اما خیلی زود تیرگی نشنلزم بران چیرگی یافت، اشتراکیت هم باورمندی بدینگونه حکومت را شهره کرده درپی اقامهء حکومتی مبنی بر این باورتلاش ورزید که در نتیجه آوازه این روند راه بسوی ذهنیتها بازکرد ولی قومیت سریعا دررگ وپی این حرکت تارتنیده آنرا فلج کرد.
از لحظهء هبوط انسان تا کنون در پهنهء این گیتی اسلام آن یگانه نظام است که حکومت و نظام اصولی را جدا از هرگونه گرایشهای قوم پرستانه برپا کرده و میکند- نه تنها این بلکه- تمام انسانها را فرامیخواند تا این باورواندیشه را پذیرفته حکومت فارغ ازقوم پرستی را بناکنند. این چیزیست جدید ونا آشنا- نا آشنا با جهان امروزوکجرویها آن- چرخ زمان هم برخلاف آن در حرکت است، بناءً نه تنها غیرمسلمانان بلکه فرد مسلمان هم خود از درک این طرز تفکر و مفاهیم آن عاجز و قاصر مانده است.
آنانکه در خانواده های مسلمان بدنیا آمده اما نگاه و نظر اجتماعیشان ریشه در تاریخ، اساسات،علوم اجتماعی و بلآخره رسم و آئین فرنگ و غرب دارد، این اندیشه و باوررا در ذهن خود جایگزین نکرده اند. بیرون از هندستان- وطن نگارنده تا برههء از زمان- در آن کشورهای که مسلمانان در اکثریت اند و آزادی سیاسی نیز دارند اگر حکومت در دست توده های فوق الذکر بیاید روش حکومتداری آنها غیر از “حکومت قومی” چیزی دیگر نخواهدبود، چون آنها از ادراک اسلامی و تصور حکومت اسلامی بی بهره وغافل اند.

در داخل کشور نیز آنانکه بر این ذهنیت تربیه شده اند با عین مشکل سر دچار اند، نام از حکومت اسلامی میبرند اما بیچارگان از ساخته و پرداختهء نفس خودشان هرخیال و نقشهء که پیش آید حکومت قومی باشد یا اندیشهء قوم پرستانه، دانسته یا ندانسته در دامان آن آرام میگیرند، روندکاری و برنامه های که تهیه میدارند نیز اصولا قوم پرستانه میباشد.
گوهر بینش این گونه افراد این است که قوم که بنام مسلمان بوجود آمده باید حکومت بدستشان باشد یا کم ازکم صاحب جایگاهی سیاسی باشند.. در رسیدن به این هدف آنان به هرپیمانهء که بالای ذهن خود فشار میآروند چیزی جز این به خاطرشان گذر نمیکند که در رسیدن بهدف خود همان طریقهء را اختیار کنند که اقوام دیگر دنیا در رسیدن به این هدف انجام میدهند و آن اینکه همهء آن اجزاء که این قوم از آن ترکیب یافته است جمع کرده شده از آنها یکدستهء برازنده تشکیل گردد، در آنها انگیزه و خروش قومیت دمیده شود، صاحب اقتدار و جایگاهی مرکزی باشند، امنیت ملی منظم داشته باشند، ملیشه های قومی داشته باشند، آنجائکه اکثریت اند بر اساس اصول بنیادی جمهوریت که اقتدار را نصیبهء اکثریت میداند حکومت قومی اینها قائم گردد و اگر در اقلیت بودند حقوق آنها داده شود، زندگی شخصی آنان آنچنانکه رسم هر کشوراست محفوظ نگه داشته شود، در دوائر کاری، تعلیمی و انتخاباتی حصه آنان مقرر و محفوظ باشد، نمایندگان خود را خود منتخب نمایند در وزارتها بحیث یک قوم شریک کرده شوند وغیر ذلک من القومیات.مردم از واژه های اسلامی چون امت، جماعت، ملت، ملیت، امیر، اطاعت امیر و غیره سخن بزبان میرانند مگر از دیدگاه باور اساسی همه اینها مترادفاتی اند برای مسلک قوم پرستی که از ذخیره های سابق مالامال بدست آمده و در راستائی روپوش گذاری های ناجوانمردانه روی فکراصیل اسلامی از آنها با رنگ و صیغهء اسلامی استفاده میگیرد.
بعد از همهء این ها این مردم از واژه های اسلامی چون امت، جماعت، ملت، ملیت، امیر، اطاعت امیر و غیره سخن بزبان میرانند مگر از دیدگاه باور اساسی همه اینها مترادفاتی اند برای مسلک قوم پرستی که از ذخیره های سابق مالامال بدست آمده و در راستائی روپوش گذاری های ناجوانمردانه روی فکراصیل اسلامی از آنها با رنگ و صیغهء اسلامی استفاده میگیرد.
اگر نوعیت حکومت اصولی را با وضاحت بفهمید در دانستن این سخن به اندازهء یک ذره هم با مشکل دچار نخواهید شد که برای برپائی آن، این طرز فکر، این روش جنبش و این برنامه کاری گام آغازین هم شمرده نمیشود، چه رسد به این که بدرجه بناکاری برسد، بلکه بعبارت صحیح هر جزء این روند تیشهء ایست که به ریشه حکومت اسلامی کوبیده شده آنرا قطع میکند.
اندیشه و باوری بنیادی حکومت اصولی این است که مد نظر ما بنی نوع انسان باشد نه قوم و قومیت ها، این اصول را به بشریت بدان منظورپیشکش میکنیم که برشالودهء آن نظام تمدن وساختارحکومتی را بنا سازند که درآن فلاح و بهبود خودآنها نهفته است وهرآنکه این آئین را قبول میکند دررهبری آن نیزسهیم میگردد.
اکنون خودفکرکنید، این اندیشه وباوررا آن کسیکه برعقل،زبان،افعال وکردارش مهرقومیت زده شده است چگونه بدوش کشیده بپا میاستد؟ آنکه ازشروع دروازهء درخواست گسترش دامنهء انسانیت را بندکرده ودرگام نخست جایگاه خود را به اشتباه گرفته- قادربرسیردراین مسیرنیست.
اقوامرا که درلجنزارقوم پرستی بصیرت وبینائی خودرا ازدست داده وبرپایه های قوم پرستی و حکومتهای قومی پیکاروجنگ را براه انداخته اند، چگونه میتوانیم بطرف انسانیت واصول سعادت انسانی فراخوانیم اگر ما خود دعوتمانرا با نبرد برای قوم، مصالح قومی وحکومت قومی آغازگرشویم؟ چگونه عقل شما این سخنرا قبول میکند که ازمقدمه پردازی برای نگه داری مردم وفقط باپیش کردن یک مقدمه درعدالت میتوان تحریک کاری بوجوآورد؟

نويسنده: مولانا مودودي رحمه الله
مترجم: محمدی

Atomic Habits
واسع ویب wasiweb wasiweb.com

Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

Atomic Habits
Back to top button
واسع ویب