اساسات خود سازى و شخصيت پرورى

تنيدن رشته پيوند و رابطه با  نظم و تنظيم

هرگاه  تنظيمى و سازمانى براى انجام دادن يك كارمهم و اساسى در حالى قدم بردارد كه از لحاظ نظم و دسپلين ضعيف و ناتوان باشد، حيثيت اين سازمان و تنظيم همانند موترى است كه همه پرزه ها يا برخى آن، محكم و متقن نباشد و راننده، آن را براى سفرى طولانى با خود آورده باشد، و در مسير سفر، راه هاى دشوارگذار و پرخم و پيچ وجود داشته باشد، سفر دوام پيدا  كند تا جاى موتر مى رود، اما در فرجام در يك حالت مهم و در يك موضع خطرخيز موتر از حركت بازمى ماند و راننده را جواب مى دهد.
نظم و دسپلين و سروسامان بخشيدن فعاليت هاى تنظيمى، طبعاً يك امر ضرورى است، ولى داشتن نظم در فعاليت هاى تنظيمى و سازمانى از نظرما توأم با آن كه يك امرطبيعى و ضرورت واقعى است، افزون براين، يك موضوع دينى، اخلاقى و بخشى از  عبادات  به حساب مى رود و چنين كار در واقع اطاعت وفرمان بردن از  پروردگار و رسول الله صلى الله عليه وسلم مى باشد.

بى نظمى و پراگندگى در كارهاى تنظيمى، براى ديگرحركت ها و سازمان ها به خاطرى امرى ناگوار و نادرست است كه مانع تحقق خواسته هاى شان بوده  وفراروى رسيدن شان به اهداف و مقاصد آنها مشكل و چالش مى آفريند، ولى براى ما افزون براين، موجوديت پراگندگى و بى نظمى در كار، گناه و معصيت بوده وبا ارتكاب اين معصيت، زندگى آخرت ما به خطرمواجه مى گردد.

بناء، تحكيم و نهادينه سازى نظم، و تلاش تمام افراد و اعضاى حركت

اسلامى براى پاسدارى و استحكام آن، امرى است لازمى و ضرورى.
شايسته است كه جهت پاسداشت نظم و دسپلين، امور و نكات زيرين محراق توجه قرار داده شود:

1_ آنچه كه ستون فقرات را در تنظيم و فعاليت هاى سازمانى تشكيل مى دهد، همانا نگهداشتن توازن در امر سمع و طاعت است.
اگر توازن دراين زمينه وجود نداشته باشد، پس دراين صورت موجوديت تنظيم و سازمان هيچ كدام معنا ندارد.
به همين خاطر، فقدان پديده توازن در اطاعت يا ضعف آن، گناه بزرگ است و در حقيقت چنين تشتت و پراگندگى، سركشى و نافرمانى از الله متعال و رسول الله صلى الله عليه وسلم است. همچنان در موجوديت چنين امراض پراگندگى، دستيابى به كاميابى و پيروزى دنيا و آخرت ناممكن است.
تقاضاى قرآن كريم چنين است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا. (سوره النساء59 )
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را(نيز) اطاعت كنيد پس هر گاه در امرى(دينى) اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن رابه (كتاب) خدا و[سنت] پيامبر (او) عرضه بداريد اين بهتر و نيك ‏فرجام‏ تر است.

آشكار است كه هرسه گونه اطاعت واجب بوده و فروگذاشتن يكى از آن، در واقع فرورفتن به چاه ذلت و هلاكت است.
رسول الله صلى الله عليه وسلم مى فرمايد: كسى كه طاعت مرا نمايد در واقع طاعت خداوند را نموده است و شخصى كه از من سركشى نمايد، در حقيقت از خداوند متعال سركشى و نافرمانى كرده است و كسى كه از امير من (اميرى كه رسول الله گماشته باشد يا كسى كه امير مؤمنان باشد) اطاعت و فرمان ردارى نمايد، در حقيقت او از من اطاعت كرده است و كسى كه از امير نافرمانى كند (از آن اميرى كه شرايط درست امامت مؤمنان را داشته باشد و به آن مواصفاتى كه براى او تعيين كرده است متصف باشد) در واقع از من نافرمانى كرده است.
از حضرت ابوهريره رضى الله عنه اثرى نقل شده است: اطاعت پيشوايان دينى درحقيقت اطاعت پروردگار است و نافرمانى از آن ها، در حقيقت نافرمانى او تعالى است.

دراين مورد احاديث قطعى كه آمده است همه در كتاب هاى بزرگ وجود دارد كه فشرده مفهوم و مطلوب شان اين است كه نظام و ضوابطى كه  براى پيشبرد حكومت اسلامى، تنفيذ احكام و آموزه هاى دينى وضع گرديده است وآن نظام و حكومت بر اساس اصول و اساسات اسلامى استوار باشد و زمامداران آن به اساس معيارهاى تقوا، علم و ديانت انتخاب شده باشند، اطاعت از آنها در امور معروف از واجبات اساسى و مهم شريعت است.

به همين خاطراست كه رسول الله صلى الله عليه وسلم مى فرمايد كه هرگاه بر شما يك حبشى سياه پوست امير و زعيم تعيين گردد، اطاعت از آن، بدون در نظرداشت نژاد، رنگ، عادت ضرورى است. رسول الله  واضح ساخته است كه به سبب نافرمانى ازآن، برايش تقوا  و ديانت و كاميابى آخرت دست نمى دهد.
كسى كه از زعيم نافرمانى مى كند، او در روز قيامت در حالى با خداوند مواجه مى شود كه هيچ دليلى براى اثبات حق خود نمى داشته باشد.

از روايات و هدايات مزبور پديدار مى گردد كه  حيثيت و پرستيژ زعيم و اعضاى يك جريان و حركت اسلامى  همانند اعضا و اميران ديگر تنظيم ها وسازمان ها نيست، چون فعالان جريان اسلامى و زعيمان آن حيثيت و جايگاه اسلامى دارند، كارها و رويكردها، فيصله هاى آنها وهمچنان اطاعت از آنها در اين موارد، همه جزوى از شريعت و دين به حساب مى رود ونه آنكه همه بر بنيادمصلحت انديشى حمل شود و به نگاه مصلحتى به آن نگريسته شود. (چون علاوه از نگاه مصلحتى، پاى مكلفيت شرعى در اين جا دخيل است)به همين خاطر، اطاعت از فعالان جريان اسلامى به سان اطاعت از ديگر سازمان ها و تنظيم هاى دنيايى و سياسى نيست.
تا زمانى كه زمامداران و زعيمان جريان اسلامى آشكارا از قرآن كريم و سنت نبوى سركشى و نافرمانى نكرده باشند، نافرمانى كردن از هدايات و دساتيرآنها، اطاعت نكردن از ايشان در حال خوشى و رغبت ، يا اطاعت روتينى و نمادينى و غير مخلصانه از ايشان وبه عوض تنيدن محبت و داشتن انديشه خيرخواهى براى شان، كينه گرفتن و حسد ورزيدن با آنها، بر خلاف شان دسيسه و توطيه كردن، غيبت كردن، و در مورد اّنها راه انداختن تبليغات دروغين و زهرآگين، بخل ورزيدن از دادن مشورت هاى سالم براى بر قرارماندن آنها به راه مستقيم و راست و نجات از بيراهه ها وگژراه ها، فاش كردن رازهاى كه آنان براى شخصى گفته باشند، اين همه گناهان كبيره بوده و اين اعمال زشت در واقع عواملى هستند كه در كنار آنكه تقوا و اخلاق نيكو را از انسان مى ربايد، عاقبت  وفرجام او را نيز تباه مى سازد و او را به زيانگاه منافقت نزديك مى نمايد. به همين منظور است كه بايد فعالان و اعضاى حركت و جريان اسلامى به پديده اطاعت اهتمام بيشتر دهند و در اين زمينه بسيار محتاط باشند.

انسان مكلف به تقليد كور كورانه نيست:
2_ هيچگاه اسلام از انسان نمى خواهد كه  تقليد كوركورانه نمايد بلكه از وى خواستار است كه در امور معروف و نيكو اطاعت و فرمان برد. و اطاعت فراتر از امور معروف و در غير كارهاى نيكو، در جمله تجاوز به حساب مى رود و مسلمانان به اين كار مكلف نيستند.

از اصول  واساسات يك جريان اسلامى اين است كه هر عضو آن بايد در مورد نظم و تنظيمش تحقيق داشته باشد و به اصول و اساسات آن پابند باشد و آن اساسات را پاسدارى نمايد و اين را نمى خواهد و نخواهد كه كسى از امور معروف  قدم بيرون گذارد.

حضرت عمر فاورق رضى الله عنه فرموده است: اى مردم از شما كسى كه اشتباه و غلط كارى مرا مى بيند مسئوليت دارد كه كجى مرا راست  و اصلاح نمايد.
هرگاه در ميان اعضاى جريان اسلامى پيرامون مسئله ى اجتهادى اختلاف بروزكند، هر عضو حق دارد كه در آن مورد بحث نمايد و معلومات بدست آورد و آن را تقديم نمايد و اگر اين ها به يك نتيجه دست نمى يابند، از ديدگاه شريعت هركدام آنها حق دارند كه به همان نظر خود استوار و پابند باشد. و لزوم اطاعت در مواردى است كه حكمى از سوى زمامداران براى اعضا اصدار گردد و هيچگاه به اين بهانه و برهان كه اصدار حكم با نظر  ورأى من موافق وسازگار نيست و براساس ديد من فيصله نشده  و مطالعه حالات و فضا به گونه كه من از آن داشتم صورت نگرفته است، اجازه ندارند كه گردن خويش را از آن رسن دستور و حكم زعيم آزاد سازند و سراز اطاعت برتابند.
رسن اطاعت را آنگاه مى تواند كه از گردن و شانه  خويش دور سازد كه سركشى و مخالفت از اصول و اساسات اسلامى از سوى زغيم آشكار صورت پذيرفته باشد.

نقد سالم بخشي از نظام است:
نقد كارمندان  وفعالان، جهت اصلاح و درست سازى آنها، يكى از حقوق هر عضو جريان اسلامى است.
شيوه هاى نقد  سازمان ها و حركت هاى سياسى كه بر بنياد نقد سياسى و بدگمانى و بى اعتمادى صورت مى گيرد، غير اسلامى مى باشد و در تنظيم  جريان اسلامى،  نقد همواره بر بنياد گمان نيك، اخلاص و به نيت اصلاح صورت مى گيرد و به جاى اعتراض و شكوه،   روحيه نصيحت و مشوره در آن جا غالب مى باشد.
در جريان اسلامى، نقد زمانى نتيجه و ثمره بدنبال مى داشته باشد كه  در وجود نقد كننده تندى و سختى وجود نداشته باشد كه سبب پيداش كينه و بد گمانى شخص نقد شده با وى قرار گيرد. شخص نقد كننده  آراسته به صفت زشت انتقام گيرى و احساس بدله جويى نباشد و چنان داراى احساسى نباشد كه حتما حرفش و نقدش پذيرفته شود كه در صورت عدم آن، سبب  زايش بدگمانى و كينه گردد.
تنقيد اسلامى بايد رو در رو باشد، نه اينكه در عقب نقد صورت گيرد، زيرا نقد در عقب شخص، غيبت شمرده مى شود. و غيبت در نظام اسلامى بدترين گناه بوده و در حقيقت در حق وى بدخواهى صورت مى گيرد، در حالى كه تنقيد بهترين نصيحت، خيرخواهى و اصلاحگرى است.

در ميان اين دو يعنى نقد و غيبت تفاوتى همانند فاصله ميانى آسمان و زمين وجود دارد.
به هر پيمانه ى كه جريان دينى و تنظيم اسلامى مورد نقد آشكار و آفتابى قرار داده شود به همان اندازه براى آن جريان و حركت خير و سود مى رسد.
با درنظرداشت معيارهاى اخلاقى نقد، براى مسئولان و فعالان جريان اسلامى چنان واژه ها و كلماتى به كار برده نشود كه با ارزش هاى اخلاقى منافى باشد و  بدون در نظرداشت احترام صورت گيرد و اين نقد تنها از اغراض سوء و به غرض توهين  وتمسخر صورت گرفته باشد و از صميمت تهى باشد.
و از اين رهگذر ياد كردن و نقد نمودن كاستى ها و نقيصه ها، ضعف ها و ناتوانى هاى آنها، خويشتن را سرور و شادمانى بخشد و به خود قناعت نمايد، چون به كار برد نقد بدون در نظرداشت مواضعش يا بيشتربه كاربرد نقد و هميشه نقد كردن، بسا اوقات منجر به زايش فساد و توسعه تشتت و پراگندگى مى شود.
همچنان اگر پيوسته هر عمل، كاركرد و رفتار مسئولان مورد نقد قرار بگيرد و هميشه در همه زمينه ها از وى دليل خواسته شود، در فرجام هيچ مسئولى پيدا نخواهد شد كه براى يك روزهم اين مسئوليت را پيش برد و آماده به فعاليت و تلاش گردد و هم چنان روند فعاليت ايستايى مى پذيرد و از پيشرفت و رشد باز مى ماند، زيرا اگر همواره مسئولان در تصور تهيه جواب به پرسش ها و نقدهاى زيردستان خود باشند و براى آنها پاسخ ارايه فرمايند و براى هر عمل خود دلايل پيش نمايند تا قناعت آنها را فراهم سازند، در نتيجه، تداوم چنين كار، منجر به توقف فعاليت و تلاش مسئولان مى انجامد.

از آنچه گفته  وآمد، چنين نتيجه به دست مى آيد كه بايستى در زمينه نقد و انگشت گذاردن بر كاركردهاى مسئولان احتياط بيشتر صورت گيرد و اگر از احتياط و دقت در اين مورد استفاده نشود، فرايند نقد مسئولان در عوض سودمندى و اصلاح و ترتب نتايج مثبت و سازنده، فتنه و فساد، مشكلات و معضلات را بار مى آورد و براى شخص نقد كننده نيز در فرجام مايه دست آورد زشت و منفى قرار مى گيرد.

آنچه پديدار است يكى از نشانه ها و مظاهر نقد غرض آلود و غيرسالم اين است كه بر سرراه اطاعت از مسئولان و جريان دينى مانع و چالش بر مى انگيزد و عضو همان جريان را به نقض و خيانت در زمينه حقوق و واجبات آن جريان و سازمان واداشته وجرأت مى بخشد.

بايد مواضع اطاعت و نقد از هم تفكيك گردد و هر كدام در همان مواردش تحقق پذيرد و موردكاربرد قرارداده شود.
ونهادينه شدن روحيه نافرمانى و اطاعت شكنى در واقع به معناى ارتكاب معصيت و نافرمانى از الله متعال است.

نوشته: نعيم صديقى
ترجمه: نقيب الله حميد

واسع ویب wasiweb wasiweb.com

Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

د ښوونکي لارښود کتابونه
Back to top button
واسع ویب