آیا تنها قانون کفایت میکند؟
بودن قانون یک امر ضروی است تا امور زنده گی مردم را تنظیم نماید، اما قانون به تنهایی نمیتواند که روش و سلوک انسانهارا درست نماید، چرا که قانون به ظاهر حکم میکند و با آن رابطه دارد، و به امور باطنی سر و کاری ندارد. قانون مجرم را مجازات میکنند، اما نیکو کار را مکافات نمیکند، امکان دارد که قانون را بعضی افراد مطابق میل خویش جور کند، از طرف دیگر فرار از قانون امکان دارد و کدام کار زیاد سخت نیست، ووقتیکه قانون نتواند که جلو شر و فساد را بگیرد، پس هیچ وقت نمیتواند که مشوق خیر و حق باشد ویا هم به کارهای نیک مردم را سوق نماید.
دکتور یوسف قرضاوی
برگردان: سید هاشم سادات
هر چند اگر ما قانون را مطابق حق و عدالت بدانیم، از خود کدام قوتی تطبیقی ندارد، قوتش در وجود حکومتی است که آنرا تطبیق میکند. و سید جمال الدین افغانی در مورد این حکومت میگوید: حکومت تنها از ظلم و تجاوزی که هویدا و آشکار باشد، جلوگیری میکند، اما اختلاس، تزویر، باطل پنهان، وفسادی که چهره اصلاح را داشته باشد، حکومت نمیتواند آنرا مانع شود، چرا که حکومت از چیزهای پنهان آگاهی ندارد تا جلو آنرا بگیرد.اکثراً زمامداران امور پیروی از شهوات وخواهشات خویش میکنند، پس چه چیزی میتوان آنانرا از آن خواهشاتیکه بالای عقل آنان مسلط است، منع کند. وکدام چیزی میتواند که مظلوم را از چنگ ظلم اینان نجات دهد. داکتر محمد عبدالله دراز در کتاب “الدین” خویش میگوید” نمیتوان در یک تنظیم بدون کمک و همآهنگی اعضاء ان زنده گی کرد، و این همآهنگی بدون وجود یک قانون که روابط ، حقوق و وجایب را تنظیم نماید. اما بدون وجود یک اندیشه داخلی که مردم را در مقابل قانون از داخل ملزم بدارد، و از شکستاندن قانون بترساند، نمیتوان قانون بطور درست تطبیق شود.”
انسان از باطن رهبری میشود
این به همه گی واضح است که هیچ قوتی نمیتواند که در مقابل قوت دینداری ایستاده گی نماید، و یا هم در ضمانت کردن از تطبیق قانون، همآهنگی جامعه، و استقرار و امنیت، از او کرده جلو تر باشد.
راز این است که انسان از دیگر حیوانات ذی روح فرق دارد، چرا که تصرفات و حرکات اورا چیزی رهبری میکند که نه دیده میشود، نه شنیده میشود، که او عقیده و باور است، و کسانیکه به خلاف این اندیشه کار کردند که اندشیه و فکر در امور مادی هیچ تاثیری ندارد و ازآن متاثر میگردد، در گمراهی بودندند مانند مارکسیزم.
پس انسان از باطن رهبری میشود نه از ظاهر، این قوانین وضعی و استعمال زور حکومتی برای ایجاد جامعه انسانی که همه حقوق انسانها در آن رعایت گردد، کافی نیست، چرا کسیکه از ترس حکومت و پولیس، و زندان… از قانون پیروی میکند هر وقتیکه فرصت برایش پیدا شود آنرا میشکند.
مرحوم دکتور محمد عبد الله دراز در کتاب(الدین) خویش میگوید: ( این اشتباه است که فقط نشر علم را ضامن امنیت، و رفاه دانست، و از تربیه و اخلاق دینی استغنا نمود، چرا که علم مانند شمشیری دو طرفه است، از آن برای خیر و شر هردو استفاده میشود، و برای استفاده درست از آن برای یک مراقب ضرورت است که سلوک انسان را بسوی خیر و نیکی سوق دهد، که آن مراقب عبارت است از ” عقیده و ایمان”)