۸ راه برای زندگی نمودن بهتر
اگر در این جهان هستی نظری بیفگنیم و اوضاع انسانها را به رشتهی تحریر درآوریم، میبینیم با آن که در قرن ۲۱، قرن دانش، صنعت و تکنولوژی به سر میبریم، اما متأسفانه اکثر انسانها در افسردگی روانی، اضطراب، پریشانی، نگرانی از آینده، روزگار خویش را میگذرانند، بدون این که از زیستن لذت ببرند،
لذا این سؤال در اذهان نقش میبندد که چرا با پیشرفت علم و تکنولوژی و توسعهی ارتباطات باز روان آدمی در آشفتگی است؟ برای پاسخ این پرسش مقدمتاً این را باید گفت: زمانی ارزش یک چیز معلوم میگردد که به طور کامل و همهجانبه شناخته شود، و این تئوری در مورد انسان نیز صدق میکند، و یا به بیانی دیگر عدم شناخت آدمی از خویشتن حیات پیرامون تواناییهای جسمی و روحی ویژگیهای درونی و راه برطرفکردن نیازهای فطرت باعث به وجودآمدن چنین معضلی در میان انسانها به خصوص جوانان گشته است. زمانی که جوان از نیروی خویش کاملاً آگاهی ندارد یا بر نیروی خود متکی نیست و برداشتی درست از اصل فطرت ندارد بروز چنین مشکلاتی را باید در همهی جوامع و به ویژه در غرب پیشبینی نمود. از این رو چند ویژگی انسانی را بیان میداریم، و سپس مختصراً به توضیح آن میپردازیم تا ارزش واقعی انسان مشخص شود و برداشتی دیگر از زیستن در ذهن پدید آید.
۱- توانایی فوق العادهی آدمی در زمینه های متفاوت.
۲- عقل و شعور آدمی که زمینهساز بهتر زیستن انسان میشود.
۳- واقعیتگرایی.
۴- حس حقیقتجویی.
۵- اعتماد به خویشتن (اعتماد به نفس).
۶- برنامهریزی درست برای رسیدن به اهداف.
۷- تلقین.
۸- حس بشردوستی.
۱- توانایی فوق العادهی آدمی در زمینههای متفاوت:
با کمی تأمل در نظام آفرینش درمییابیم که هر موجود زندهای با توجه به شرایط منحصر به فردش از توانایی نسبی برخوردار است، و این توانایی در بهترین آفریدهها که انسان باشد تا حد کمال پیشرفته است، چون انسان از ویژگیهای پیچیدهای برخوردار است که دیگر موجودات فاقد آنند. از این رو توانایی انسان نه فقط در یک زمینه، بلکه در هر زمینهای که او را به سعادت سوق میدهد نهفته، و این انسان است که تا چه حد از تواناییهایش برای بهتر زیستن استفاده میکند. با اشاره به این توضیحات میتوان گفت: انسان گنجینهای است با برخورداری از تواناییهای متفاوت که میتواند خود را در راههای سعادت قرار دهد، و سرانجام به سعادت دنیوی و اخروی دست یابد. بنابراین، دوست گرامی! از تواناییهایت برای رسیدن به کمال بهره جوی و هیچگاه ذهنیت «نمیتوانم» را رشد و توسعه نبخش.
۲- عقل و شعور آدمی که زمینهساز بهتر زیستن است:
یکی از مهمترین صفات یا ویژگیهایی که انسان را از سایر موجودات تمایز میگرداند، عقل و شعور آدمی است که همچون فرمان ماشینی در حیات آدمی نقشبازی میکند، و خلقت آدم و جواب حضرت دوست به فرشتگان شاهدی است بر این گفتار.
انسان موجودی است که با بهرهگیری از عقل و شعور به زندگی خویش جهت میبخشد، چه در پرتگاههای فلاکت و بدبختی و چه همراهی با قافلهی خوشبختی. از این رو باید سعی نمود عقلانیت صحیح را در خود پروراند تا آنچنان به زیستن ادامه دهیم که با تعقل خویش باعث تحول حیات پیرامون خود گردیم. از این گوهر گرانمایه تا حد ممکن برای جهتدادن به حیات خویش بهره گیریم و با تقلیدهای کورکورانه عقلانیت خود را نپوشانیم، و نگزاریم دیگران جهت زندگی را برای ما رقم زنند.
۳- واقعت گرایی:
باید پذیرفت انسان موجودی است که زندگی اش مملو از شکستها و پیروزیهاست. بنابراین، کسانی که زندگی خود را بر پایهی واقعیتها بنا نهاده اند هیچگاه از بروز حادثه یا صحنهی دلخراش خود را از درست زیستن محروم نمیسازند. چون واقعیت زندگی در وجودشان رسوخ کرده و با این دید به زندگیشان ادامه میدهند، پس هنگام رویارویی با مشکلات توان خویش را به ناتوانی و عقل و فکر خود را با احساسات نمیپوشانند، و میتوان گفت: برخی مواقع زندگی انسان آنچنانکه میخواهد پیش نمیرود، زیرا وجود مانع در راه هدف باعث انحراف مسیر یا نرسیدن به آن در صورت برطرفنکردن مانع میشود. بنابراین، تا هنگام برطرفکردن آن میباید با دیدی واقعیتگرا پیش رفت.
۴- حس حقیقت جویی انسان:
صفت دیگری است که در برخی انسانها بنا به دلایلی خاموش گشته، و در برخی دیگر آنچنان بروز یافته است که نابخردان از وجود آنان در عذابند. و آنان کسانی نیستند جز انسانهای حقیقتجویی که در هرحال به دنبال حقیقتند، و حقیقتگرایی صفتی است که فقط بزرگان از آن بهرهمندند. متأسفانه در این عصر بسیار اندکند، کسانی که به گفتن حقیقت و پذیرفتن آن روی آورده اند، حقیقت را میبایست پذیرفت و شهامتگفتن آن را نیز میباید داشت، اما با بهرهگیری از موقعیت مکان و زمان و با درایتی کامل تا که حقیقت مؤثر باشد، به دنبال حقیقت باشیم و سعی نکنیم که باطل را حق جلوه دهیم که همانا زندگی خویش را فنا خواهیم کرد.
۵- اعتماد به خویشتن (اعتماد به نفس):
یکی دیگر از عوامل صعود به قلههای پیشرفت، متکیبودن بر نفس است، و این که ما میتوانیم به اهداف خویش رسیم، بر نفس باید تسلط کامل داشت تا به نتیجهی مطلوب دست یافت.
اعتماد به نفس است که آنچنان شخصیتهایی را در جهان مطرح میسازد که بشریت از وجود آنان به خود میبالد. شخصیتهایی مانند ادیسون با آن که هزاران بار ناکامی و شکست را احساس نمود، اما باز به خود اعتماد داشت که «میتوانم» و با اختراع برق توانست علوم بشری را در زمینههای گوناگون رونق بخشد. لازم است پس از تحقیقات و بررسیها دل را به دریا زد، و برای رسیدن به آنچه میباید رسید تلاشی بیشتر نمود. عزیزان! به خویشتن اهتمام ورزیم و به خاطر انسانبودنمان و توانایی که در وجودمان نهفته است برای رسیدن به اهداف خود اقدام کنیم، و هیچ ترسی را در دل جای ندهیم که همانا ترس از اعتماد به نفس میکاهد.
۶- برنامه ریزی درست برای رسیدن به اهداف:
عمر انسان محدود، اما اهداف و آمال زیاد. چگونه میتوان به اهداف رسید در حالی که بخواهیم با زمانی اندک بدون برنامهریزی اقدام کنیم؟ بسیاری از انسانها اهدافی مثبت در سر دارند، اما چون از زمان خویش طوری استفاده میکنند که با برنامهریزی درست تطابق ندارد، و یا آن که در بازده زمانیای که باید به فعالیت دیگر بپردازد اقدام میکند، در نتیجه هم به این هدف نمیرسند و همزمان رسیدن به اهداف دیگر را مسدود میسازند، در برنامهریزی برای هر فعالیت شرط است که:
الف: مدت زمانی که باید صرف آن شود مشخص گردد.
ب: در کوتاه مدت باید به این فعالیت پرداخت یا در دراز مدت؟.
ج: انجام این فعالیت در چه موقعی صورت گیرد که وقت فعالیت دیگر را سلب نکند؟.
د: اگر کوتاه مدت است با شرایط فعلی میتوان به آن رسید یا خیر، یا باید به فعالیت دیگر که اولویت دارد پرداخت؟.
انسانهای موفق و مطرح در جهان همیشه با برنامهریزی دقیق و سنجیده از زمان خویش بهره میبرده اند، پس با آگاهی کامل و مشورت با افراد با تجربه و سنجیدن عواقب برای اهداف خویش برنامهریزی کنیم.
۷- تلقین:
در واقع بعد از آن که انسان از توانایی خویش استفاده کرد و با آگاهی کامل تصمیم به اجراکردن امری گرفت، نوبت این است که فرد تا چه حد میتواند پنداری درست از خویشتن داشته باشد. شخصی که همواره شکست میخورد، اگر این چنین به خود تلقین کند که «من فردی شکستخورده ام و زندگی ام همیشه این چنین خواهد بود، و من فردی نیستم که به پیروزی دست یابم». مسلم است که هیچگاه نمیتواند خود را دریابد و از زندگی اش لذت برد. از سوی دیگر شخصی که به خود چنین تلقین میکند: «درست است که من در این مورد شکست خورده ام، اما نباید همیشه بر این امر قیاس بگیرم، و تلاش خواهم کرد که شکستهای خود را جبران کنم و گامی به سوی پیشرفت بردارم». پرواضح است که زندگی چنین فردی سرشار از لذت و رضایت و خوشبختی است. یقیناً اگر تمام مراحل را پشت سر بگذاریم، اما نتوانیم مثبتاندیشی را به خود القا کنیم، شکست سراسر زندگیمان را فرا میگیرد؛ حتی اگر به پیروزی دست یابیم به جای این که مشوقی برای آیندهمان شود آن را شانسی تلقی میکنیم. بنابراین، دوستان گرامی! اگر میدانیم که تلقین ایدههای زننده و بد در مورد هرچیز به پیش آمدی دارد و زندگی ما را به کجا میکشاند، پس از هم اکنون افکاری را به خود تلقین کنیم که بزرگان جهان با تحمل هزاران شکست در طول زندگیشان به خود تلقین میکردند، و اگر قرار باشد همیشه «نمیتوانیم به خود تلقین کنیم، پس کی میتوانیم؟.
۸- حس بشردوستی:
اولین نکتهای که باید گفت این است که: انسان به خاطر انسانبودنش کرامت ذاتی دارد، لذا هر انسانی را به خاطر انسانبودنش تا جایی که ارزش انسانیت را زیر سؤال نبرده است دوست میداریم، گرچه این دوستداشتن نسبی است. اگر میبینیم که امروزه یهودیان آنچنان برخوردهای خشن در فلسطین علیه مسلمانان دارند، نشأت گرفته از این است که فقط هم عقیدهشان را انسان تلقی میکنند. اگر این چنین نبود، بسیاری از مشکلات انسانها حلشدنی بود، اما متأسفانه به خاطر عدم احساس مسؤولیت در قبال انسانیت چنین جنایاتی مرتکب شده اند که امروزه ما شاهد آنیم.
سخن را خلاصه میکنم: انسانها را باید دوست داشت، زیرا همانطور که ما دوست داریم دیگران دوستمان داشته باشند، دیگران نیز دوست دارند، دوستشان داشته باشیم.
از کتاب نکته هایی برای بهتر زیستن