چگونه مشتاق اسلام شدم!
اسلام دارای ویژه گی های منحصر به خود است که هر کدام آن می تواند انگیزه ای قوی برای تحقیق و تحفص و گرایش به سوی حقیقت باشد؛ اما برای هر شخص یکی از این ویژه گی ها بیشتر تبارز می نماید و وی را به خود جذب می کند.
چه خوبست مرور کوتاهی داشته باشیم به بعضی از دلایلی که تازه-مسلمانان برای بازگشت به فطرت اصلی خویش عنوان می کنند:
توحید و یکتا پرستی:
فرقه های مسیحیت همواره سعی دارند تا از طریق تلقین، اعتقادات خود را بر پیروان شان تحمیل کنند. اعتقاد بر این که مسیحیت بر اساس ایمان به تثلیث است و کوچک ترین شک در این عقیده منجر به تباهی فوری شخص می شود و شخصی که خواهان رسیدن به رستگاری در دنیا و آخرت است، باید به سه خدا ایمان داشته باشد: خدا، پسر خدا و روح القدس.
زمانی که من به فطرتم برگشتم و مسلمان شدم یک نامه دریافت نمودم که در آن نوشته بود: »تو با مسلمان شدن، خود را در تباهی افگندی. اکنون وقتی تو خدا و پسرش و روح القدس را انکـار کرده ای، هیچ کس نمی تواند تو را حفاظت کند«.
این نویسنده ی بی خبر و بیچاره فکر می کرد که من دیگر به خدا ایمان ندارم. او نمی دانست که حضرت عیسی علیه السلام در سخنان خویش تأکید دارد که وحدت او با خدا هیچ گاه به معنی فرزند خدا بودن نیست. (لورد هیدلی الفاروق، انجنیر برتانیایی-تازه مسلمان)
اسلام، پاسخی به تمام سوالات و تشکیک ها:
من شخص کنجکوی هستم و همیشه جزییات هر موضوع را جستجو می کنم و به دنبال دلایل قانع کننده هستم. زمانی که هنوز مسیحی بودم در مورد باورهای خود همیشه تشکیک داشتم زیرا دلایلی را که کشیشان و روحانیون مسیحی برایم مطرح می کردند، هیچ گاه مورد قبولم قرار نمی-گرفت. بسیاری اوقات، آن ها به جای این که پاسخ قانع کننده ای به سوالاتم بدهند؛ با گریز از موضوع و گفتن سخنان دو پهلو از جواب دادن طفره می رفتند. »ما قدرت فهمیدن این چنین موضوعات را نداریم«، »این مسایل رازهای دینی هستند« و »این موضوعات فراتر از فهم بشر است« حرف هایی بودند که از زبان کشیشان به عنوان پاسخ می-شنیدم.
بنا بر این تصمیم گرفتم تا تحقیق نمایم و کتاب های ادیان شرقی و کتب مشهور فلسفه را مطالعه کنم. نوشته های فلاسفه جز با موضوعات مانند پروتوپلازم، اتم، مالیکول و ذره با چیز دیگری سر و کار نداشتند و به مسایلی مهمی چون سرنوشت روح انسان نپرداخته اند و این که روح انسان بعد از مرگ به کجا می رود و این که چه گونه روح خود را تربیت نماییم.
وقتی وارد حوزه ی مطالعات اسلامی شدم دریافتم که اسلام نه تنها به مسایل روحی می پردازد؛ بلکه به مسایل جسمانی نیز توجه دارد. بناءً من اسلام را بر گزیدم نه صرف به خاطر این که راهم را در مسیر حیات گم کرده بودم و نه به خاطر این که مسیحیت تناقض داشت و نه این که با تصمیم ناگهانی اسلام را پذیرفته باشم بلکه بازگشتم به اسلام بعد از مطالعات گسترده پیرامون آن و رسیدن به یقین در مورد عظمت این دین الهی و کامل بودن آن و زمانی بود که به این باور رسیدم که حقیقت منحصر در اسلام است… (محمد الکساندر روزیل وب، نویسنده ی امریکایی)
ارتباط مستقیم با پروردگار:
حالا من لذت ایجاد ارتباط با پروردگارم را حس می کنم، برخلاف مسیحیت و ادیان دیگر که باید وسیله ای برای ارتباط با الله متعال داشته باشی. خوب یادم می آید زمانی یک هندو به من گفت: »تو نمی-توانی هندوییزم را درک کنی، ما به یک خدا ایمان داریم اما این بت هایی را که می پرستیم فقط به منظور سوق دادن مان به سوی خداست« او چه می خواست بگوید منظـورش این بود که این بت ها وسیله ای برای رسیدن به خداست. در حقیقت باید این بت ها به عنوان شریک خدا و وسیله ی ارتباط با خدا قرار بگیرند… در حالی که اسلام با جدیت تمام این مظاهر را نابود می کند و تعلق انسان را تنها با الله پروردگار یکتــا استوار می سازد. (کت استیونس، یوسف اسلام، خواننده ی معروف غربی)
جامع و جهان شمول:
اسلام دینی است که تنها متعلق به عرب نیست بلکه دین جهان شمول و برای تمام بشریت است. این یک تفاوت حساس اسلام با دین یهودیت است، دینی که تمام پیام و خطاب آن برای بنی اسراییل است. موضوع مهم دیگری که مرا شیفته ی اسلام ساخته این است که اسلام تمام ادیان آسمانی دیگر را در بر گرفته و به تمام پیامبران ما قبل احترام قایل است و فرقی بین آن ها قرار نمی دهد و به مسلمانان دستور می دهد تا با پیروان سایر ادیان با مهربانی و رفتار حسنه برخورد نمایند. (محمود گونار احمد، تازه مسلمان – سوئد)
برابری واقعی در برابر الله متعال و اخوت اسلامی:
ده ها هزار حاجی از سراسر جهـــان با رنگ های متفاوت سیاه و سفید و ملیت های مختلف در یک صف واحد ایستاده بودند، همه تفاوت ها در این وحدت رنگ باخته بودند و همه یک نوع اعمال و مناسک را انجـــام می دادند. یک نمایش با شکوهی از وحدت روح و روان انسان-هایی بود که بر محور دین جمع شده بودند نه غرض و هدفی دیگر و چنان تمثیل واقعی از برادری را ایجاد کرده بودند که من فکر نمی-کنم هیچ گاه چنین برادریی در بین سفید پوستان و سیاه پوستان آمریکایی به وجود بیاید.
آمریکا شدیداً نیاز دارد تا اسلام را درک کند. زیرا اسلام تنها دینی است که می تواند مشکلات حاد نژاد پرستی را در جامعه از بین ببرد. در جریان سفرهایم در کشورهای اسلامی من به راحتی با اشخاص سفید پوست ملاقات نمودم و حتی با آن ها غذا خوردم، چیزی که در آمریکا غیر ممکن است ولی این اسلام است که تبعیض نژادی را از ذهن-های مسلمانان زدوده و در عمل آن ها را با هم برادر ساخته است. من قبلاً هرگز چنین برادری خالصانه و بی ریا را صرف نظر از نژاد و رنگ ها ندیده بودم.
شاید با شنیدن این سخنان شوکه شوید اما آنچه را که من در جریان سفر حج دیده و تجربه نمودم باعث شد تا تفکر قبلی ام را بازسازی کنم و بسیاری از افکار گذشته ام را کنار بگذارم و به قناعت های جدید دست پیداکنم. علی رغم محکومیت قاطع من، این برایم خیلی دشوار نبود. من شخصی هستم که همواره سعی می کنم تا با واقعیت روبرو شوم و حقایق زنده گی را درک و بپذیرم و همیشه ذهنم را باز نگهداشته ام، چیزی که برای هر فرد منصف برای جستجوی حقیقت لازمی است.
در طی 11 روز سفرم به جهان اسلام من همراه با کسانی در یک ظرف واحد غذا می خوردم و آب می نوشیدم و روی یک فرش واحد می خوابیدم و خدای واحد را پرستش می نمودم که چشمان شان آبی آبی بود و موهای شان بور بود و رنگ پوست شان سفید سفید بود. به راستی من در بین مسلمانان سفید پوست همان صمیمتی را که در بین سفید پوستان هم نژاد آفریقایی ام از نیجریا، سودان و غنا حس می کردم، احساس نمودم. ما برادران واقعی هم بودیم زیرا ایمان به پروردگار یکتا تفاخر به سفید بودن را از فکر، رفتار و برخورد شان برداشته بود. (نامه ای از مکه، نوشته ی مالکوم ایکس).
خلوص در نماز:
اگر از من بپرسید که چه چیزی بیشتر مرا مجذوب اسلام نمود من ترجیحاً نماز را عنوان می کنم زیرا عبادت در مسیحیت کلاً باید با وسیله قرار دادن مسیح انجام شود تا به منافع دنیوی رسید. اما در اسلام، نماز فرصت معنوی است تا به ستایش الله متعال پرداخته و او را بر همه ی نعمات او سپاس گذاری نماییم زیرا اوست که هر نعمتی را که ما به آن ضرورت داشته باشم برای مان اعطاء می کند. (سیسیلا محموده کانولی، تازه مسلمان –آسترالیا)
جایگاه و حقوق زن در اسلام:
همواره انتقادهای تندی از سوی رجال کلیسا متوجه اسلام می شود که از آن جمله تعدد ازواج در اسلام مرا تحت تأثیر قرار داد و مصمم شدم در مورد آن تحقیق کنم. ظاهراً تک همسری غربی به عنوان یک بهبود در سیستم قدیمی چند همسری پنداشته می شود. در این مورد با یکی از دوستان مسلمانم صحبت نمودم. دوستم با پاسخ مقنعی که داد مرا شگفت زده نمود. او از من پرسید: آیا فکر می کنی واقعاً تک همسری در غرب و در انگلستان وجود دارد؟ و بعد روزنامه هایی را برایم نشان داد که حاوی اخبار تکان دهنده ای از آمار روابط پنهانی و نا مشروع و سقط ها و تولدهای غیر قانونی در غرب بود و بعد گفت: دوست من، غرب تک همسری را شعار قرار داده است اما در واقع فضا را برای همسران نا محدود و غیر قانونی باز گذاشته است که این امر به یک بحران انسانی و اخلاقی انجامیده است. اما اسلام فقط چند همسر قانونی را مجاز دانسته است – نه این که مورد تأکید قرار دهد – و در واقع همسران متعدد را محدود نموده است و با آن زمینه ی فساد اخلاقی را حفظ نموده است. بعداً وی به بیان برخی دلایل اسلام برای چند همسری پرداخت و افزود همین امر برای وضعیت بحرانی غرب یک راه حل منطقی است. بعداً وقتی به منطق خودم مراجعه نمودم فقط همین دلیل را کافی دانستم که بعد از یک جنگ وقتی تعداد زنان بیشتر از مردان می شود و برعلاوه تعداد زیادی هم شوهران خویش را در جنگ از دست داده اند، این تعداد بدون همسر باقی می مانند. در این حالت این زنان جز روی آوردن به دامان فحشا دیگر چی کار می توانند بکنند. یادم می آید که روزی در یک برنامه ی رادیویی به نام »آقای محترمDear Sir» یک خانم مجرد انگلیسی زنگ زد و خواستار چند همسری قانونی در کشور شد. او گفت که ترجیح می دهد با یک زن دیگر مشترکاً در ازدواج یک مرد باشد از این که تنها زنده گی کند…
وقتی در اسلام رجوع کنیم می بینیم که اسلام تعدد همسران را مورد تأکید قرار نداده است اما به عنوان یک دین کامل الهی شرایط آن را مجاز گذاشته است تا در صورت ضرورت از این قانون الهی استفاده شده و جلو بی بند و باری و رذیلت های اخلاقی گرفته شود. (ماویس ب جولی، تازه مسلمان – انگلستان).
اعتقاد به قرآن کریم به عنوان وحی الهی:
من هر روز بیشترین سعی ام را برای تلاوت قرآن کریم انجام می دهم و در تدبر آیات آن غوطه ور هستم و آیات را همراه با ترجمه ی انگلیسی آن بار بار تکرار می کنم زیرا این کلماتی است که از عمق وجودم به آن باور دارم. در اوایل مسلمان شدنم قرآن را می خواندم و می گریستم بدون این که بدانم در این آیات به دنبال چه می گردم تا این که به آیات 141 سوره ی مبارکه ی بقره در مورد حضرت ابراهیم علیه السلام رسیدم و آنجا گم شده ام را یافتم.
[تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ]
»( به هر حال) آنان قومي بودند كه مردند و سر خود گرفتند. آنچه به چنگ آوردند متعلّق به خودشان است، و آنچه شما فراچنگ آوردهايد از آن شما است، و درباره آنچه ميكردهاند از شما پرسيده نميشود (و هيچ كس مسؤول اعمال ديگري نيست و كسي را به گناه ديگري نميگيرند)«.
همچنین در مورد اسماعیل پسر ابراهیم علیه السلام و همسرش هاجره جستجو نمودم که اسماعیل علیه السلام از نسل ابراهیم بود اما دیگر اثری از او در کتب بنی اسراییل نیست اما در قرآن همه این موضوعات را یافتم:
[وَقَالُواْ كُونُواْ هُوداً أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُواْ قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ] (بقره/135)
»و (ليكن بر گفته ی خويش پافشاري ميكنند و) ميگويند: يهودي يا مسيحي بشويد تا (به راه راست) رهنمود شويد. بگو: (ابراهيم هرگز بر اين آیين هاي تحريف شده نبوده و) بلكه (دين توحيدي داشته است، و ما پيروي از) دين راست و پاك ابراهيم ميكنيم (كه اسلام آن را دوباره زنده كرده است) و جزو مشركان نبوده است«.
[قُولُواْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ] (بقره/136)
»بگوئيد: ايمان داريم به الله و آنچه (به نام قرآن) بر ما نازل گشته، و آنچه بر ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب، و اسباط (يعني نواده گان يعقوب) نازل شده است، و به آنچه براي موسي و عيسي آمده است، و به آنچه براي (همه) پيغمبران از طرف پروردگارشان آمده است. ميان هيچ يك از آنان جدایي نمياندازيم (نه اين كه مثل يهوديان يا عيسويان، بعضي ها را بپذيريم و بعضي ها را نپذيريم. بلكه همه پيغمبران را راهنماي بشريّت در عصر خود ميدانيم و كتاب-هاي شان را به طور اجمال ميپذيريم) و ما تسليم (فرمان) خدا هستيم«. (کی. اچ. عبداللطیف، تازه مسلمان- ایالات متحده).
شخصیت با عظمت پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم :
من شیفته ی شخصیت محمد صلی الله علیه وسلم بودم و ایشان برایم بسیار قابل تحسین بودند. من دوستان زیادی در »زانگبار« داشتم و آن ها کتاب های اسلامی را جهت مطالعه برایم می دادند که من پنهان از خانواده ام آن-ها را مطالعه می نمودم و بالاخره بعد از یقین به حقانیت اسلام به فطرت اصلی ام برگشتم و علی رغم مخالفت ها و سرزنش های خانواده ام و روحانیون زرتشتی، بر ایمانم ثابت ماندم و در مقابل همه مشکل تراشی ها و اذیت های شان صبر نمودم و حالا الله تعالی و پیامبرش صلی الله علیه وسلم را از زنده گی خویش نیز بیشتر دوست می دارم. (فاروق ب. کارای، تازه مسلمان – زانگبار)
اسلام به سوی موشکافی و استدلال فرا می خواند:
در سایر ادیان میدان پرس و جو در مورد دلایل و احکام آن محدود می-باشد و نباید زیاد چرا پرسید بلکه باید فقط قبول داشته باشیم. اما بر خلاف، اسلام انسان را به تفکر در مورد پیرامون، نشانه های الله متعال در خلقت در وجود خودش تشویق می کند. روی این منظور، بسیاری از کسانی که به اسلام مشرف می شوند در اثر تحقیق و مطالعه و قناعت به حقانیت این دین الهی است. می توانید یک مروری بر مشخصات تازه مسلمانان داشته باشید که اکثر آن ها را دانشمندان، نویسنده-گان، محقیقین، منجمان، فیلسوفان، داکتران و… تشکیل می دهند.
در حقیقت انسان خلق شده است تا به دنبال حقایق باشد و از آن پیروی نماید و زمینه ی دستیابی دیگران به حقایق را نیز مساعد ساخته و بر حق استوار باشد.
نوشته: ام راشد
برگردان: احمد فرید فرزاد هروی