چگونه ظاهر و باطن زيبايي داشته باشيم؟
پوشيدن عيب علاج كار نيت و آراستن ظاهر سود و خيري ندارد و هر اندازه هم كه اين راه حل نادرست و ارزيابي ظاهري و اشتباه بين مردم رواج يابد بازهم موجب تغيير حقيقت زشت انسان نخواهد شد. و به همين دليل اسلام، آنگاه كه ظواهر پرده اي براي پنهان كردن عيب يا نقص باشد، به آن اهميتي نداده است. ارزش ظاهر آراسته چيست وقتي كه درونشان پريشان باشد….؟از قديم عرب ها به زيبايي حقيقت ارزش قائل بودند و اجازه نمي داند عنوان و ظاهري پست از ارزش آن حقيقت بكاهد و شاعري گفته است:
اگر انسان آبرويش آلوده به پستي نشود، هر لباسي كه بپوشد، برايش زيباست.
هر گاه درون و نفس يك انسان پليد،و اخلاقش پست بود، زيبايي ظاهريش را اندكي مي شمردند، و شاعري ديگري گفته است:
صورت مي از زيبايي برخوردار است و در زير لباسش ننگ است كه اگر آشكار شود آب را نمي بيني كه هر چند رنگش سفيد و خالص باشد، بي مزه است.
به همين دليل، اسلام به پرداختن ظاهر و آراستن آن اهميت نداده مگر زماني كه همراه با نفسي پاك و دلي پاكيزه و و جداني درخشان باشد. و وجدانش نوري باشد كه صاحبش را به راه راست هدايت كند.
زيبايي، عبارت است از عملي حقيقي در نفس انسان كه زنگار و سياهي نفس را مي برد و خصلت هاي آن را گرانقدر مي كند و آن را از لغزش گاه هاي شر مصون مي دارد و از افكار سوء نجات مي دهد و سپس موجب مي شود كه او مانند نسيمي لطيف در گرماي تابستان و يا نوري گرم در سوز زمستان وارد عرصه زندگي شود و براي همه مفيد باشد. هنگامي كه نفس انسان به اين حد برسد، وسوسه هاس شيطان از او بر مي گردند چرا كه جايي براي خود نمي يابند و نمي توانند به او راه يابند.
انسان معاني شر و خير را كه از خارج بر او عارض مي شود را بروز مي دهد. همان طور كه دستگاه گيرنده، موج هايي را كه از دور و نزديك دريافت مي كند، پخش مي كند. و همانطور كه چگونگي پخش دستگاه گيرنده بسته به وضع و جهت گيري ابزار آن به ستمي خاص است، نفس انسان نيز آنچه را كه بروز مي دهد بر اساس پاكي يا پليدي نفسش است و در حالت اول در جوي از خير زندگي مي كند كه موج هاي گناه و سركشي به آن راه نمي يابد و قران كريم نيز در مورد رابطه با شيطان مي گويد:
إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ نحل/ 100_ 99
بيگمان شيطان هيچ گونه تسلّطي بر كساني ندارد كه ايمان دارند و بر پروردگارشان تكيه مينمايند . بلكه تنها تسلّط شيطان بر كساني است كه او را به دوستي ميگيرند و به واسطه او شرك ميورزند (و خدايان و بتاني را در عبادت انباز خدا ميسازند) .
اما در حالت دوم انسان به محرك هاي گناه كه او را صدا مي كنند و به سمت اندوه سوق مي دهند، پاسخ مي دهد و مصداق اين آيه مي گردند:
أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَى الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً فَلَا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً مريم/84_ 83
همانا خداوند از بندگان خود خواسته كه درون شان را از هر ناخالصي پاك گردانندو آن را از هر سياهي حفظ كنند و با هوشياري و اخلاص در عمل و توجه راستين به خداوند خود را از نيرنگ شيطان مصون دارند. خداوند به اين منظور سوره اي كامل نازل كرد كه موجب حفظ انسان از وسوسه هاي شر و افكار گمراه كننده مي شود و درخشش روح و پاكي جوهر انسان را برايش به ارمغان مي آورد. و آن، سوره الناس است؛
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلَهِ النَّاسِ مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ ناس/6_1
بگو : پناه ميبرم به پروردگار مردمان به مالك و حاكم (واقعي) مردمان .به معبود (به حقّ) مردمان .
از شر وسوسهگري كه واپس ميرود (اگر براي چيرهشدن بر او ، از خدا كمك بخواهي و خويشتن را در پناهش داري)
وسوسهگري است كه در سينه هاي مردمان به وسوسه ميپردازد (و ايشان را به سوي زشتي و گناه و ترك خوبيها و واجبات ميخواند) . (در سينههاي مردماني) از جنّيها و انسانها.
اين سوره تصويري است از پناه بردن انسان مومن به خدا كه با نيروي او خود را مصون وي دارد و به عزتش پناه مي برد تا اين كه پاكي نفسش با وسوسه شيطان آلوده نشود. و نيت نيرنگ و فريب و شر بدخواهان در او اثر نكند. اما بايد توجه داشت كه خواندن اين سوره بايد همراه با عمل باشد.
آنگاه كه يك كشاورز مي گويد: از شر قحطي به خداوند پناه مي برم، اين دعا هنگامي قبول مي شود كه او رد زمينش كار كند و كشته هايش را آب دهد و تا جاي ممكن تلاشش را به خرج دهد. هرگاه كه دانش آموزي بگويد: خداوندا: از افتادن دروس به تو پناه مي برم، اين دعايش زماني معني دارد كه او به سمت كتاب هايش بود و آنها ار مرور كند و دانسته ها و معلومات پراكنده اش را جمع بندي كند. و هرگاه كه مسلماني بگويد: أعوذ بالله من الشيطان الرجيم، اين جمله تنها زماني سودمند است كه در برابر تحريكات شيطان مقاوم باشد و گناهان را از خود دفع كند و دائما” در معناي عبادت هايي كه بر او فرض شده، تفكر كند. اما اگر بگويد به خدا پناه مي برم و پيوسته دنبال هوس برود،اين نوعي از تناقض است كه با دنياي غيب و شهادت سازگار نيست. اسلام جهاني براي نفس است كه زشتي را نفي مي كند و نظمي است كه هرج و مرج را مي راند. عظمت حقيقي اين است كه انسان در درونش آرامش و ايماني داشته باشد كه شيطان از آسيب رساندن به او نا اميد شود. به عنوان مثال وقتي باد بر صحرا مي وزد، گرد و غبار ان را به حركت در مي آورد و وقتي بر آب مي وزد، سطحش را پر چين مي كند و موج هايش را به حركت در مي آورد، ولي وقتي بر كوههاي استوار مي وزد اثري در آن ايجاد نمي كند. انسان وقتي كارش حساب نداشته باشد، وسوسه هاي شيطان در درونش طوفان هايي به پا مي كند كه گرد و خاك و تيرگي آن پاياني ندارد. اما اگر در كارش دور انديش و ايمان، تمامي كارهايش رانظم بخشد، در برابر هجوم ابليس ها هيچ تكاني نمي خورد. نتيجه مي گيريم كه اصلاح نفس با ناديده گرفتن عيوب، و سرپوش گذاشتن بر آن انجام نمي پذيرد.
زيبا سازي نفس با ايجاد ظاهري مطلوب كه شهوات و سرشتهاي زشت را در خود پنهان مي سازد، انجام نمي پذيرد و در پاك سازي نفس و اصلاح رفتار بهتر است كه ظاهر و باطن يكي شود:
وَذَرُواْ ظَاهِرَ الإِثْمِ وَبَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِمَا كَانُواْ يَقْتَرِفُونَ نعام/120
گناهان آشكار و بزهكاريهاي پنهان را ترك كنيد (و در هيچ حال خويشتن را به معصيت نيالائيد) . بيگمان كساني كه به دنبال گناه راه ميافتند ، هرچه زودتر كيفر ارتكاب معاصي ايشان داده ميشود .
بايد بدانيم كامل شدن خصلت هاي نيك انساني يك دفعه اي و اتفاقي انجام نمي گيرد، بلكه آن بعد از يك سري تلاش هاي پي در پي و برنامه هاي بررسي شده و كنترل دقيق، نتيجه مي دهد. همانطور كه زيبايي و شيريني در بذرهاي و غنچه هاي يك گل پنهان است، در وجود انسان نيز توانايي هاي بزرگي نهفته است و همانطور كه براي رويش خوشبوترين گل ها، ريشه هاي درهم و باريك،نور خورشيد و آب و … همدست مي شوند براي شكفتن استعدادهاي عالي انسان و پختگي توانايي هايي كه در دوره كودكي و نوجواني پديدار مي شود نيز عوامل محيط سالم و تربيت صحيح با هم جمع مي شوند تا اينكه انسان به نهايت اعتدال خود برسد.
در بسياري مواقع به خاطر نا به ساماني هواي اطراف محصول خراب مي شود و يا كم مي گردد و به همين شكل به خاطر كوتاهي مربيان و معلمان از فراهم آوردن جوي مناسب براي كودك، افت ها، نسل هاي فراواني را تباه م يكند و شادابي آن ار از بين مي برد. خداوند معرفت و حكمت خود ار فقط به انساني مي بخشد كه در كارهايش به نيكي عادت كرده باشد. و بتواند نفسش را كنترل كند و كارش را استحكام بخشد و گام هايش را استوار كند و به گونه اي در راه راست حركت كند كه افكار بد او را شكست ندهد و وسوسه هاي شيطان او را از هدفش باز ندارد و خداوند درباره بنده صالحش يوسف مي گويد:
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ يوسف/22
و هنگامي كه يوسف به رشد و كمال خود رسيد (و به نهايت قوّت جسماني و عقلاني دست يافت ، نيروي) داوري و دانائي بدو داديم ، و ما اين چنين (كه پاداش يوسف را داديم) پاداش (همه) نيكوكاران را ميدهيم .
خداوند اشاره دارد به اين كه، هر كس در نيكوكاري و رفتار پسنديده به يوسف اقتدا كند، همان فضايل و راستي نيت و شرف سيرتي كه در جواني، خداوند به يوسف داد، به او هم خواهد بخشيد.
مربيان اوليه سلام تلاش فراواني را در سوق دادن نفس به حق و رهايي آن از غرايز سوئي كه منجر به سقوط آن مي شود، انجام دادند و در اين زمينه ها به قدري دقت كردند كه نظير ان را سراغ نداريم آنها انسان را تشويق به ترقي مي كردند و با شور و اخلاص از او مي خواستند كه در برابر عوامل سقوط مقاوم باشد و به او مي آموختند كه از فطرت اصليش چيزهايي به دست آورد كه با آن نتواند به سمت كمال به حركت در آيد. از جمله آدابي كه ياد آوري مي كردند، اين است كه دين را به عنوان وسيله اي براي بيداري عقل و شرافت عاطفه و برتري مطلق و پروازي ب يوقفه (در آسمان كمال) معرفي كردند. ان ها همچچنين شيوه هايي براي رياضت نفس وضع كردندكه از جديدترين راه كارها در اخلاق به شمار مي آيد. ان ها به افراد معتاد به شهوت، سفارش مي كردند كه آينده را در نظر بگيرند چرا كه آن براي رهايي انسان از چنگال شيطان در هنگام تشويق به سمت گناه كافي است. اينك مختصري از اين آداب را ذكر مي كنيم:
آداب مذكور از علامه ابن قيم است كه ما از كتاب تصوف اسلامي از زكي مبارك نقل مي كنيم.
1- اراده اي محكم كه در برابر نفس سرسختي كند.
2- جرعه اي از صبر كه انسان هنگام فريفتن و تشويق نفس، به آن بچشاند.
3- نيرويي دروني كه انسان را بر نوشيدن آن جرعه تشويق كند و يك لحظه صبر شجاعت است و بهترين زندگي انسان زماني است كه با صبر سپري كرده.
4- در نظر گرفتن عاقبت نيك و شفا يافتن با آن جرعه.
5- فرد در نظر داشته باشد كه دردي كه هوس نشأت مي گيرد، سخت تر از لذتي است كه در آن راه مي يابد.
6- حفظ منزلت و جايگاهش در نزد خداوند و قلب بندگانش. چرا كه آن بهتر و سودمندتر از لذتي است كه همراه با هوس است.
7- ترجيح دادن لذت پاكدامني و عزت نفس و شيريني آن به لذت معصيت.
8- خوشحالي از اين كه بر دشمنش غلبه كند و او را شكست دهد و او را با غم و اندوهش نا اميد برگرداند. به گونه اي كه به خواسته اش نرسيده است.
9- تفكر در اين كه او براي هوس خلق نشده بلكه براي هدفي بزرگ خلق شده كه جزء با مخالفت با هوس به آن نمي رسد.
10-براي خود ناپسند بدار از اين كه حيواني چارپا وضعش از او بهتر باشد، چرا كه حيوان با غريزه اش مكان مضر و سودمند را تشخيص مي دهد و سودمند را بر مضر ترجيح مي دهد و حال اين كه انسان براي تمييز بين اين امور داراي عقل مي باشد.
11-در عاقبت هوس بيانديشد و فكر كند كه چه بسا فضيلت هايي را معصيت از بين برده و چه بسيار انسان را در رذيلت انداخته و چه بسا كه خوردن يك وعده غذا مانع وعده هاي ديگر شده و چه بسا يك لذت واحد لذت هاي ديگر را از بين برده و چه بسا شهوتي كه مقام انسان را در هم شكسته و او را سر به زير كرده و نام او را بد گردانيده و چيزي جز مذمت برايش به جا نگذاشته و لكه ننگي را به او چسبانده كه شسته نمي شود و بداند كه هوس انسان را كور مي كند.
12-انسان عاقل تصور كند كه با هوس آبرويش مي ريزد و حالش را بعد از انجام هوس در نظر بگيرد كه چه از دست داده و چه به دست آورده.
13-اين مورد قبلي را در مورد انسان ديگري نيز به درستي تصور كند و سپس خود را به جاي او بگذارد، خواهد ديد كه در هر حال نتيجه يكي است.
14-در مورد خواسته نفسش، و درمورد آن از عقل و دينش مشورت بخواهد. زيرا آن دو به او خواهند گفت كه اين خواسته هيچ نيست.
15-ذلت پيروي از هوس را براي خود ناپسند بدارد چرا كه هر كس از هوسش پيروي كرده،خود را ذليل يافته و با افراد هوس ران فريفته نشود زيرا درون شان از همه ذليل تر است و مملو از ذلت و غرور مي باشد.
16-سلامت دين و آبرو و مال و مقام را با لذت مورد نظر مقايسه كند، سپس مي بيند كه اين دو با هم برابر نيستند و خواهد فهميد كه نادان ترين مردم لذت را اختيار خواهد كرد.
17-از اين كه تحت تسلط دشمن باشد برايش ناپسند باشد. چرا كه شيطان آن گاه كه از بنده اي ضعف اراده و كم همتي و ميل به هوس را ببيند به سمت او مي آيد و او را به زمين مي زند و افسار هوس او را مهار مي كند و ه رجا كه بخواهد او را با خود مي راند و هر گاه از بنده اي اراده محكم و شرافت نفس و بلند همتي را ببيند خيلي كم به سراغ او مي آيد.
18-بداند كه اگر هوس با هر چير آميخته شود، آن را تباه مي كند و اگر در علم وارد شود آن را به ضلالت و بدعت وارد مي كند و صاحب علم را از جمله طرفدارن هوس مي گرداند. و اگر در زاهد افتاد شخص زاهد به رياكاري و مخالفت با سنت مي كشاند. و اگر در قضاوت داخل شد قاضي را به ظلم و رو گرداني از حق مجبور مي كند و اگر در سهم بندي و تقسيمي داخل گردد آن را ظالمانه و ناعادلانه مي گرداند و اگر به نصب و عزل راه يابد ان شخص را به خيانت به خداوند و مسلمانان وادار مي كند چون هر كه را مي خواهد عزل و نصب م يكند و اگر در عبادت داخل گردد موجب مي شود كه هدف از عبادت فرمانبرداري و نزديكي به خدا نباشد بنابراين هوس در هر چيز داخل شده آن را تباه كرده است.
19-بداند كه شيطان جز هوس راه نفوذي را به انسان ندارد و خوب جستجو مي كند تا بداند از كجا داخل شود تا اينكه قلب و اعمالش را تباه كند و راه نفوذي جز هوس نمي يابد و بعد به مانند سمي كه در اعضاء جريان مي يابد، وارد نفس مي شود.
20-به خاطر آورد كه مخالفت با هوس موجب قدرت در جسم و نيرو در زبان مي گردد و جوانمرد ترين انسان ها كساني هستند كه از هوس پيروي نمي كنند و هوس و عقل هميشه با هم در گيرند. و هر يك كه بر ديگري قدرت يافت ان را مي راند و بر انسان حكومتي مي كند و بداند كه خداوند سبحان اشتباه را در پيروي از هوس و درستي را در مخالفت با هوس قرار داده است.
21-بداند كه پيروي از هوس فساد و آشفتگي به بار مي آورد و مخالفت با آن مردانگي است و انساني كه در فساد افراط كند از مردانگي به دور شده است و احتمال اين كه بيماريش او را هلاك كند زياد است و هوس باعث بندگي قلب است و گردن انسان را به زنجير كشد و پايش را در بند مي كند و هر كس از آن پيروي كند اسير است و هر كس با آن مخالفت كند از بندگي اش رهايي يافته و آزاد است و زنجير را از گردنش در مي آورد و پايش را از بند خلاص مي كند و مي تواند با صالحان هم گام شود.
منبع: تولدي دوباره / مؤلف: امام محمد غزالي مصري / مترجم: اويس محمدي / انتشارات: واسع/ مشهد زمستان1386
نويسنده: امام محمد غزالي مصري
مترجم: اويس محمدي