قوت كلمه (سيد قطب)

نوشته :  سيد قطب.

ترجمه : عبدالرحمن فرقاني.

بعضي  اوقات , لحظات دشواري هاي مبارزه اي راكه امت در آن زمان گذشته براه انداخته بود , به ذهنم فكر نا اميد كننده اي خلق ميكرد , وبالايم  سخت  فشار مي آورد ,  درآن لحظات از خود مي پرسيدم :  فايده نوشتن ڇيست كه تو مي نويسي ؟  وقيمت اين مضامين ومقاله ها ڇيست كه صفحات جرايد را با آن پر مي كني ؟ ازين  بهتر نخواهد  بود  تا تفنگڇه بدست آورده , وبا  مرميهايش حساب خود را با سران باغي وسركش تصفيه كنم ؟ فايده اين ڇيست كه نزد ميز نشسته وجام غضب خود را درين كلمات خالي ميكني ؟ وهمه طاقت خود  را در كاري مصرف ميكني  كه  اثراش به  آن كله هايكه  بايد سرنگون شود نميرسد ؟!

انكار نميكنم كه آن لحظات تعذيبم مينمود , ونفسم را از  تاريكي ونا اوميدي پر مي نمود , و سبب خجالت ام ميشد , خجالت از ناتواناييم از انجام كار گرانبها ومثمري ؟!

لكن خوشبختي ام درين  بود كه اين لحظات بسيار طول نميكشيد , كه  دوباره اميد در قوت كلمه برايم برميگشت .  با كساني روبرو ميشدم كه يكي از مضمون هايم  را خوانده بودند ,  واز بعضي از آنها نامه ها در رابطه بدست مي آوردم , و اعتماد خود را در مفيد بودن همين ڇيزها بدست مي آوردم . احساس مينمودم كه آنها يكجا بامن انتظار عمل معيني را دارند : عملي پنهاني در اذهانشان , ولكن آنها انتظار بدست آوردن آن را دارند ,  وبرايش آمادگي ميگيرند , وبالايش اعتماد دارند !.

احساس ميكردم كه همه نوشته هاي مبارزين آزاد هدر نميرود , زيرا كه خواب بردگان را بيدار مي سازد , و خاموشان را به هيجان مي آورد , ويك حركت مردمي را به جهت معيني  به  راه مياندازد , با وجود اينكه آن جهت هنوز واضح واشكار نميبود  . مگر ڇيزي از تاثير اين قلم ها تحقق مي يافت .

مگر با اين هم من دو باره  برميگشتم و در لحظات نا اميدي وياس   خود را ملامت ميپنداشتم   وميگفتم :  ايا همين اعتقاد به قوت كلمه بهانه  نيست تا عجزم را از عمل مثمري ديگري در عقب آن پنهان كرده باشم ؟  ايا هيمن خنديدن انسان بالاي خويش نيست كه خود را مطمئن كند كه كار انجام داده است , تا از احساس بزدلي و تقصير بگريزد ؟

روزهاي مبارزات گذشته را اينچنين سپري مينمودم .  تا اينكه خداوند لايزال خواست كه صبحي نو بدمد ,  و تاريكي سياه آن شب از هم بپاشد , ومردم آن هواي پاك را تنفس كنند كه  انقلاب با خود آورده است ,  واين كشمكش خاطره اي گردد  تا درتاريخ  ثبت شود .

برگشتم و بار دوم ازخود پرسيدم : آخر راز عجيب قوت كلمه چيست ؟

اين راز عجيب در رونق كلمه ها ودر موسيقي عبارت ها نيست , بلكه اين راز در قوت ايمان به مدلول ومعني كلمه ها پوشيده است ! واين  راز در هندسه اي پوشيده است كه كلمه را در شكل مجسمه متحرك در مي آورد .  راز در معماري ايست كه معاني را جسم محسوس ميبخشد.

راز قوت كلمه  در ڇيزي ديگري نيز پوشيده است ،  وقتي كلمه قوتش را از وجدان مردم بدست بياورد , وقتيكه ازاحساسات انسان , واز ناله و فرياد هاي بشريت , واز خون مبارزين آزاده گان  خود اراده  قوتش را كسب نمايد.bayan

هر كلمه  اي  به قلب هاي ديگران راه نميابد كه آنرا به حركت در آورد , ودلها را با هم يكجا نموده آنرا حركت دهد . بلكه كلمه هايي به دلها راه مي يابند كه از آن خون ميچكد , زيرا كه از قلب انسان زنده اي تغذيه شده ميباشد . هر كلمه كه زيست در حقيقت با قلب انساني تغذيه شده است . اما كلمه هاي كه در دهن ها تولد شده وزبان ها آنرا ميسرايد , ولي به آن منبع خدايي زنده متصل نباشد , مرده تولد شده , وبشريت را به اندازه يك انگشت به پيش نبرده , وكسي هم آنرا از خود نميكند , ڇرا كه مرده تولد شده است , ومردم عادتاً مرده ها را از خود نميكنند .

صاحبان قلم ميتوانند كار هاي بزرگ را انجام دهند . مگر به يك شرط : كه انها بميرند و افكار شان زنده بماند . وافكار خويش را از خون وگوشت خويش تغذيه نمايند . وبه چيزيكه معتقدند كه حق است همان گويند , وخون خويش را فداي كلمه حق كنند ,  افكار مايان وكلمه هاي مايان مانند جسد هاي بيجان ميباشند , اما وقتيكه  در راهش جان بدهيم , وبه خون خويش آنرا تغذيه كنيم  ,  دوباره زنده ميشوند تا زنده بمانند  در بين ساير زنده جانها .

كسانيكه خون دل خورده روزها و شبها را در جستجوي  كلمه ولفظ هاي  پررونق ميگذرانند  تا عبارتهاي جذاب , وتخيلات براق بنگارند ، براي اين اشخاص نصيحتي دارم :  اين همه جد و جهد را در امور ديگري به خرچ بدهيد . اما اينجا فقط يك جرقه اي از روح ، نوربخشيدن قلب با يك شراره اي از آتش مقدس ، آتش ايمان به مبدأ  …. يگانه سبب زندگيست ,  زندگي كلمه ها وزندگي عبارت ها .

سپس ڇه ؟

بعد از بيان مفصل اعتقاد به قوت كلمه و تاثير مستقيم آن در زندگي ميخواهم  خاطر نشان كنم   كسانيكه ميخواهند با كلمه اداي واجب كنند و توانمندي كار دارند ، نبايد از كار و جانفشاني دست بگيرند.  در بسياري از اوقات  سخن قاطع و فيصله نهايي  مانند قول آن شاعريست كه ميگويد:

( السيف اصدق أنباء من الكتب            في حده الحد بين الجد واللعب )

ودر احيان ديگري عبث خواهد بود اگر بگوييم و بگوييم ولي عمل نكنيم . زيرا كه درين صورت كلمه بجاي اينكه مارا توانايي بخشد بالعكس توانايي مارا از بين ميبرد.

پس  عده  محدوددي از نويسندگان ماهر ميتوانند تا كلمه ها را به طاقت مبدل كنند . اما قاعده واساس اينست تا مردم عمل كنند , وبه عمل خويش آن  مقدرات خود را بدست بيآورند كه خواهش بدست آوردن آن را دارند .

وكلمه خودش  هر ڇند  اخلاص داشته باشد , وهر ڇند زاينده باشد ,  به تنهايي ڇيزي كرده نميتواند , تا كه برايش حركت داده نشود , ودر آن روح  دميده نشود  , مردم خود كلمه هاي زنده استنند كه معني آنرا ميدهند .

فرق اساسي وكلي  بين فلسفه ها وعقايد اينست كه , عقيده كلمه زنده است كه در كيان انسان كار ميكند , وانسان در رابطه به تحقيق آن مي كوشد . اما فلسفه عبارت از كلمه مرده است كه , از گوشت وخون تجريد شده است , در ذهن زندگي ميكند ودر همان جا به سردي سكونت اختيار مي كند .

از همين جاست كه عقايد در زندگي انساها حيثيت سارباني را دارد كه  نغمه سراست و بشريت در تعقب نغمه هايش روان است و همه پيچ و خم را و بلندي و پستي كوه ها را و پهناي صحرا هاي سوزان و كشنده را يكجا با او نغمه سرا روان است . وبالاخره نجات مي يابد و زنده مي ماند , و اعتمادش به رسالتش پخته تر ميشود , زيرا كه اين  رسالت از اعماق ضمير سر ڇشمه ميگيرد  و وجدان را شعله ور  ميگرداند  , واحساسات را رونق ميبخشد .

پس بدون عقيده ڇاره  نيست , وقوت كلمه درين است كه  سرڇشمه و منبعش عقيده است , و كلمه ترجمان عقيده است , وعقيده را مردم به حيات خويش تغذيه ميكنند , تا عقيده برايشان زندگي بخشد.

منبع/ اصلاح انلاین

Atomic Habits
د ښوونکي لارښود کتابونه

Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

Atomic Habits
Back to top button
واسع ویب